من ریاضیدانم
سرگذشت سیبرنتیک
زندگینامهی خودنوشتِ نوربرت وینر
معروف به «پدر دانش سیبرنتیک»
ترجمهی زندهیاد استاد پرویز شهریاری
ناشر : انتشارات فاطمی
چاپ دوم : ۱۳۶۸
شمار صفحات : 448
قطع کتاب : رقعی
«من ریاضیدانم» دومین کتابیست که نوربرت وینر، ریاضیدان امریکایی، دربارهی زندگی و پژوهشها و کوششهای خود در زمینههای گوناگون علمی نوشته است. در این کتاب، روند زاده شدنِ دانش سیبـِرنِتیک و تأثیر شگفتیآوری که این رشتهی علمی بر دانش و صنعت امروز گذاشته است، بررسی میشود.
مردم اغلب از خود میپرسند: یک ماشین چگونه فکر میکند؟ چگونه یک پرتابهی بیسرنشین به هدفِ ازپیشتعیینشده میخورد؟ چگونه یک دستگاه رایانه (کامپیوتر) خطای خود را تصحیح میکند؟ چگونه یک آدمک الکترونی یا مکانیکی چنین کارهای شگفتانگیزی انجام میدهد؟ سیبرنتیک به این پرسشها و بسیاری پرسشهای دیگر پاسخ میگوید.
ـ پیشگفتار نویسندهی کتاب
من تازه آخرین واژهی این کتاب را به روی کاغذ آوردهام که دربارهی زندگی من، تقریباً از همان لحظهای که در سال 1919 در سن 24سالگی وارد بنیاد تکنولوژی ماساچوست شدم، سخن میگوید. بخش پیشین، که با عنوان «کودک نابغه» چاپ شد،
به دوران کودکی و نوجوانی اختصاص داشت؛ اکنون دربارهی دوران پختگی زندگی خود و دربارهی مسیری که بهعنوان یک دانشمند پیمودهام، نوشتهام. من دربارهی کارهایی که کردهام، دربارهی مسافرتها و تأثرات خودم نوشتهام و
امیدوارم که بتواند تصور روشنی دربارهی تکامل درونیام به شما بدهد.
هدف من این بوده است که ماهیتِ اندیشههای عمیقاً علمی را برای کسانی شرح دهم که تنها بهطور کلی، به دانش علاقهمندند و در عمل با آن سروکار ندارند. به همین مناسبت، همهجا کوشیدهام تا آنجا که ممکن است، از اصطلاحهای علمی پرهیز کنم و اندیشههای خودم را با زبانی سرراست و همهفهم بیان کنم. طرح چنین هدفی، برای هر نویسندهای زیباست، ولی البته همیشه ااین خطر وجود دارد که نتوان به آن رسید.
بهکارگیریِ گستردهی اصطلاحهای علمی، زبان ادبی را تغییر میدهد و به زبانی ویژه تبدیل میکند، ولی از سوی دیگر، تلاش برای بیان معنای یک اندیشهی علمی بدون بهرهگیری از
نشانهها و نمادهای روشن و دقیقی که درجریان تکامل طولانی دانش پیدا شدهاند، ممکن است بسیار ساده به ناکامی بینجامد. چون آفریدنِ چنین اثری بسیار دشوارتر از موردیست که با یک اثر هنری سروکار داشته باشیم.
بههرحال، من دو سال از وقت خود را برای این کتاب صرف کردهام. دربارهی ارزشها و کاستیهای آن، بنا به طبیعتی که دارد، تنها دیگران میتوانند داوری کنند؛ و من، برای آن که آشکار شود تا چه اندازه موفق بودهام، در انتظار حکم و دیدگاه خوانندگان میمانم. طبعاً پرسشی پیش میآید: به چه مناسبت به کاری پرداختهام که تا این حد بیاجر و بیهوده به نظر میرسد؟ مگر نه این است که در بهترین حالت، این کتاب هیچچیز به حیثیتِ علمی من، که
میتوانستم به جای آن به دانش خود بپردازم، نمیافزاید؛ و در شکل بد آن، به همهی کسانی که منتظر فرصت نشستهاند، بهانهی خوبی میدهد تا به ستیزهجویی با من برخیزند؟ شرافتمندانه بگویم: خودم هم lang=FA>نمیدانم چرا به این کار دست زدم؛ چه بسا محرکِ من نوعی خودنمایی در نویسندگی بوده است و میخواستهام نشان بدهم که بهعنوان یک انسان و یک دانشمند، میتوانم در زمینهای بیرون از میدان فعالیتِ رسمیام، گام بردارم.
البته بهجز اینها ـ که دلیلی برای پنهان کردنشان نمیبینم ـ انگیزههای جدیتری هم داشتهام. درست همانند جلد نخستِ زندگینامهام، با نوشتن این کتاب هم میخواستم به چنان آرامش فکری برسم که معمولاً با اندیشیدن دربارهی گذشتهی خود و از نظر گذراندنِ کاملِ کارهایی که انجام دادهایم، dir=ltr> میتوان به آن دست یافت. گذشته از اینها، میخواستم شماری از موضوعها را با کسانی که خیال دارند زندگیِ خود را وقفِ ریاضیات یا دانش دیگری کنند، در میان بگذارم. به نظر من، جامعهی روشنفکری دربارهی تعهدهایی که بر دوش یک دانشمند است، تصور و پنداشتِ درستی ندارد dir=ltr lang=FA> و بهدرستی نمیداند انسانی که به کار علمی پرداخته است، زندگی خود را در چه موقعیتی میگذراند. گمان میکنم این حقِ من باشد که به برطرف کردنِ این کمبود بپردازم.
و آخرین مطلب : من هرگز این امکان را نداشتهام که بتوانم دربارهی همهی موضوعهای مورد علاقهام، به همان ترتیب تاریخی که برایم پیش آمدهاند، صحبت کنم (گرچه در نوشتههای قبلیام بهطور جداگانه و پراکنده، چیزهایی چاپ شده
است.)
در روند نوشتن این کتاب، با بسیاری از همکاران خودم بحث و مشورت کردهام که میخواهم از میان آنها، بهویژه پروفسور کارل ویچ، که در بخش دانشهای جتماعی بنیاد تکنولوژی ماساچوست کار میکند، پروفسور آرمان زیتل، از دانشگاه
بوستون، ل.فارنسولت، که پیشتر در بخش پزشکی بنیاد تکنولوژی ماساچوست کار میکرد و اکنون استاد بهداشت در دانشگاه هاروارد است، و موریس شافتس را نام ببرم.
بهجز آن، میخواهم از منشیهای بسیاری که گفتههای مرا ماشین کردهاند، از دوستانی که دیدگاههای انتقادی خود را اظهار کردهاند و از همهی کسانی که در چاپ کتاب به من
یاری رساندهاند، سپاسگزاری کنم.
نوربرت وینر
ـ پیشگفتار مترجم کتاب
پیشآمدی ساده مرا واداشت تا کتاب «من ریاضیدانم» نوربرت وینر، دانشمند بزرگ امریکایی را ترجمه کنم: چند سال پیش در اتاق انتظار رییس گروه ریاضی یکی از نهادهای دانشگاهی نشسته
بودم. در اتاق کناری میان چند ریاضیدانِ جوان ـ که همه در امریکا درس خوانده بودند ـ بر سر شخصیت وینر بحث میکردند. در نزدیک به بیست دقیقهای که به این بحث گوش میدادم، تصویری از وینر در ذهنام نقش بست که بهکلی با تصوری که از یک دانشمندِ واقعی و راستین داشتم، متفاوت بود. او را چنان معرفی میکردند که گویی از همهی جهانِ دوروبر خود بریده است و جز به کتاب و قلم و کاغذ خود، به هیچچیز دیگری نمیاندیشد؛ او نه به
دانشجویانِ خود توجه دارد و نه به همکاران خود. هیچ انگیزهای، جز سیر در رابطهها و مسألههای ریاضی او را به حرکت نمیآورد. روایت میکردند که حتا برای رفتن از اتاق خود به کلاس درس یا به هر جای دیگر، انگشتِ نشانهی دست راستاش را بر دیوار میگذاشت، و همانطور که نگاه خود را بر کتابی ـ که در دست چپاش بود ـ میدوخت، انگشتاش را به دیوار میکشید و از راهروها میگذشت... .
در میان عامهی مردم، کم نیستند کسانی که از یک دانشمند ـ و بهویژه از یک ریاضیدان ـ تصویر آدمی خشک و عبوس را در ذهن دارند و گمان میکنند که یک ریاضیدان، بیرون از هرگونه
عاطفه و روحیهی انسانی و برکنار از هرگونه عشق و محبت، تنها میتواند حساب بقال سرکوچه را سریعتر محاسبه کند و هنرش این است که دانشآموز و دانشجو را به خاطر مطلبهایی که به هیچ دردی نمیخورند، موقع امتحان آخر سال بچزاند.
این داوری عامه ـ اگرچه برای همهی کسانی که با دانش سروکار دارند، دردآور است ـ شگفت نیست؛ ولی وقتی که چند جوانِ روشنفکر، که خود تحصیلِ ریاضی را به پایان رساندهاند، چنین
تصویر نابههنجاری از یک دانشمندِ اصیل ترسیم کنند، حیرتآور است.
گفتهها و داوریهای آنها را به این دلیل ساده که با طبیعتِ هر دانشمندِ راستین سازگار نیست، باور نکردم و برای بهتر شناختنِ کاشف و مبدع دانش تازهی «سیبرنتیک» به جستوجو
پرداختم. از فرهنگها و فرهنگنامهها چیزی دستگیرم نشد؛ آنها تنها چندسطری دربارهی کارهای علمی و اهمیت نوآوریهای او در ریاضیات و بهویژه دربارهی پایهگذاری دانش «سیبرنتیک» به دست او آگاهیهایی میدادند، ولی از همین منبعها آگاه شدم که وینر دو کتاب dir=ltr lang=FA> هم دربارهی زندگی خود نوشته است. بخت هم با من یار بود و ترجمهی روسیِ جلد دومِ این زندگینامه را پیدا کردم. با خواندنِ این زندگینامه، متوجه شدم که در ناباوریِ خود lang=FA>نسبت به عقیدهی دوستان جوانام، کاملاً حق داشتم.
وینر دانشمندیست همچون همهی دانشمندانِ اصیل: انساندوست، دشمنِ سرسختِ جنگ و نابرابریهای قومی و نژادی، و موجودیست سرشار از عاطفه و انسانیت. سراسر کتاب حکایت از آن دارد که وینر نهتنها گوشهگیر و برکنار از پیشآمدهای دوروبر خود نیست، بلکه هر حادثهای در هر گوشهی جهان ـ اگر به سرنوشت انسان و انسانیت مربوط باشد ـ او را به خود جلب میکند، و بسته به نوع حادثه، در برابر آن سمتگیری میکند... و به این ترتیب، یک بار دیگر قانع شدم که دانشمند،
در هر جای جهان و با هر نظام فکری، انسانی میاندیشد و هر رفتار غیرانسانی او را مضطرب و پریشان میسازد؛ و اگر گاه نواهایی ضدانسانی از زبان کسانی میشنویم که خود را صاحب علم و معرفت میدانند، بیشتر سوداگر و dir=ltr> دانشمندنما هستند تا دانشمندی اصیل و راستین.
نوربرت وینر در سال 1894 میلادی در کلمبیا (میسوری امریکا) متولد شد و اواخر زمستان سال 1964 در استکهلم درگذشت. در 14سالگی ریاضیات عالی را آموخت؛ در 18سالگی از دانشگاه هاروارد، دکتر در lang=FA>فلسفه شد. او به تفصیل دربارهی پیشرفتِ زودرس خود در کتاب «کودک نابغه» (1953) سخن گفته است. از سال 1919 آموزگار و از سال 1932 استاد «ام.آی.تی.» بود. روی منطق ریاضی و فیزیک نظری کار میکرد و با کارهایی که میان سالهای 1920 تا 1930 در زمینههای گوناگونِ نظریهی پتانسیل، تابعهای همساز، رشتهی فوریه، قضیهی تاوبر و تعمیم آنالیز همساز انجام داد، مشهور شد. کارهایی که وینر در زمینهی نظریهی روندهای تصادفی و وارد کردنِ مقیاس فضای تابعهای پیوسته («مقیاس وینری») به انجام رساند، اهمیت جدی دارد.
وینر در سالهای 1939 تا 1945 ـ دوران جنگ جهانی دوم ـ روی شبکههای الکتریکی و ماشینهای محاسبه، بهخصوص در ارتباط با محاسبههای بالیستیک کار میکرد. کمی دیرتر از آ.ن.کولموگوروف، ولی بی اطلاع از کارهای او، نظریهی پیشبینی
را پایهگذاری کرد و برای این منظور، نظریهی «صافیها»ی خود را ـ که اهمیت علمی فراوانی دارد ـ تکمیل کرد. در فاصلهی میان سالهای 1945 و 1947 که در مکزیک کار میکرد، بهفکر یگانه کردنِ دانشهایی افتاد که کارشان مطالعهی روند حفظ
و بهکارگیریِ آگاهیها، جهت دادن به آنها، مدیریت و کنترل است. او این دانشِ تازه را «سیبرنتیک» نامید، که اگر نخواهیم چندان دقیق باشیم، میتوان آن را مرز مشترک ریاضیات، صنعت و زیستشناسی دانست. طبیعیست که مضمونِ کلیِ این دانش تازه را تنها وینر پیریزی نکرده است. برای نمونه، اندیشههای ک.شهنون، در این باره تأثیر فراوانی داشته است. ولی بیشک وینر در میانِ کسانی که برای پایهگذاری سیبرنتیک و بهویژه شناساندنِ آن به
جامعهی انسانی نقش داشتهاند، پیشتاز و پیشگام بوده است.
وینر، در سالهای پایانیِ زندگی خود، بهگونهای گسترده به تبلیغ سیبرنتیک پرداخت؛ و در هر جا و هر کشوری دربارهی این دانش سخنرانی میکرد و کتاب و مقاله مینوشت (که برای مثال، میتوان کتاب «سییبرنتیک و اجتماع» را نام برد.).
این کتاب را هم در واقع باید شرحی ساده و همهفهم از محتوای این دانشِ تازه و روندِ کشف آن دانست؛ ولی البته، مطالب این کتاب به «سیبرنتیک» محدود نمیماند. وینر، تنها آفرینندهی سیرنتیک نیست؛ او یکی از بزرگترین ریاضیدانانیست که در بسیاری از شاخههای ریاضیات کار کرده است، و طبیعیست که در این کتاب
روایتهایی از همهی این کارها هم هست.
وینر بهسختی با این باور که دوران کشفهای تازه در ریاضیات سپری شده است، مبارزه میکرد و معتقد بود که هرگز چنین دورانی فرانخواهد رسید.
این کتاب، همچون همهی کتابهای همانند خود، دربردارندهی روحیهها و آرزوهای نویسندهی آن هم هست که البته گاه بیرون از خیالبافی و تمایل به فردگرایی نیست.
پرویز شهریاری
مهر 1364
ـ نوشتهای از استاد غلامحسین صدریافشار دربارهی زندهیاد استاد پرویز شهریاری*
پرویز شهریاری
کسی که مردم را با ریاضیات آشتی داد
نازنین ما
عشق را و درد را
در تنی فشرده آزمود و رفت
(سیاوش کسرایی)
سحرگاهِ بیستودومِ اردیبهشت 1391 انسانی از میان ما رفت که عمری در راه گسترش دانش و فرهنگ در ایران تلاش کرد. به خاطر بیش از 60 سال آشنایی و 25 سال همکاری و همنشینیِ نزدیک با او، سردبیر «نگاه نو»، که خود در زمانی که سردبیر ماهنامهی علمی ـ فنیِ «دانشمند» بود از همکاریِ پرویز شهریاری بهره میگرفت، از من خواستند مطلبی دربارهاش بنویسم.
بعدازظهر 22 اردیبهشت خبر درگذشتِ پرویز شهریاری را دریافت کردم و روانهی مدرسهی «فیروز بهرام» شدم و از آنجا با جمع مشایعتکنندگان به گورستان زرتشتیان در قصر فیروزه رفتم. در راه به شهریاری و روزها و ساعتهای فراوانی که با هم گذرانده بودیم، به بحثها و جدلها، به شادیها و ناشادیها، به بیمها و امیدهای مشترکمان میاندیشیدم.
اول بار در تابستان 1330 بود. من پس از یک سخنرانی از تبریز گریخته و به تهران آمده بودم. روزی برای دیدنِ «علی امید»، از پیشگامانِ مبارزههای کارگری، به زندان قصر رفته بودم و شهریاری و جمعی از دیگر همرزمانش را اولبار در آنجا دیدم. او که در فروردین 1328 دستگیر شده بود، همان سال (1330) از زندان آزاد شد و فعالیتِ سیاسی و فرهنگیاش را دنبال کرد.
در سال 1345 شهریاری در بنیاد فرهنگ ایران، سرپرستی تألیف «فرهنگ اصطلاحات علمی» را بر عهده گرفت و مرا هم برای فیشبرداری از کتابهای علمی به آنجا برد. از آن هنگام تا 1370 همکاریِ ما در عرصههای مختلفِ نشر ادامه یافت.
پرویز شهریاری در سال 1305 در یک خانوادهی تنگدستِ زرتشتی در کرمان به دنیا آمد. در آستانهی نوجوانی پدر را از دست داد و ناچار شد همراه با تحصیل، به تأمین معاش خانواده یاری برساند. با تحصیل در دانشسرا و به دست آوردنِ رتبهی شاگرد اولی، توانست در دانشگاه تهران به تحصیل ادامه دهد. در دورهی دانشجویی نخست به هوادارانِ احمد کسروی پیوست، و سپس به عضویتِ حزب تودهی ایران درآمد. در سال 1328 دستگیر شد و نزدیک به سه سال زندانی بود. در سال
1334 با دستگیری یا فرار رهبرانِ حزب توده، او در کنار «خسرو روزبه»، «باقر مؤمنی»، « ارسلان پویا» و جمعی دیگر، به عضویتِ کمیتهی مرکزیِ موقتِ آن حزب درآمدند. با لو رفتنِ این کمیته در سال 1336 بار دیگر او دستگیر شد و یکونیم سال را در زندان سپری کرد. دستگیریِ او در سال 1355 بسیار احمقانه بود: دانشجویی را در اهواز به خاطر پخش اعلامیه دستگیر کرده بودند و معلوم شده بود شهریاری به او برای ادامهی تحصیلش کمک مالی کرده بوده است. به همین دلیل، پس از نزدیک به چهل روز آزاد شد.
دستگیریِ چهارم در سال 1362 به خاطر عضویت در هیأتمدیرهی شورای نویسندگان و هنرمندان ایران بود، که 17 ماه طول کشید و به او و خانوادهاش بسیار سخت گذشت و پسر نوجواناش از بیم دستگیری به ترکیه گریخت و تا فراهم آمدنِ امکان مهاجرتش به کانادا، بیش از یک سال در آن کشور آواره بود. پس از آزادیِ شهریاری، اعضای خانوادهاش همگی مهاجرت کردند. یک دخترش در کانادا وکالت میکند و دختر دیگرش طبابت. پسر بزرگاش در امریکا استاد ریاضیات است و پسر
کوچکاش مهندس کامپیوتر. شهریاری با این که چند بار به دیدارشان رفت، ولی حاضر به رها کردنِ میهن خود نشد و بهتنهایی بار زندگی را به دوش کشید و به خدماتِ فرهنگیاش ادامه داد. همسر او چند روز پیش از خود او در کانادا درگذشت.
کار اصلیِ شهریاری معلمی بود و نزدیک به 50 سال معلمی کرد. او معلمی بسیار موفق بود و کلامی گیرا داشت. از تندی و پرخاش پرهیز میکرد و علاقه و توجه شاگردان را برمیانگیخت.
او در سال 1331 در راهاندازیِ آموزشگاه شبانهی انجمن فرهنگیان با «باقر امامی»، «پرویز اتابکی»، «بیآزار» و گروه دیگری از دبیران شرکت داشت. آن آموزشگاه و انجمن، با کودتای 28 مرداد، غارت و تعطیل شد.
شهریاری بعدها همراه با باقر امامی «گروه فرهنگی خوارزمی» را بنیاد نهاد که مجموعهای از آموزشگاههای پسرانه و دخترانه بود. بعدها که دیگران آن مؤسسه را از دستشان درآوردند، آنان «گروه فرهنگی مرجان» را تأسیس کردند که تا هنگام انحلالِ مدرسههای غیردولتی، فعال بود.
کیفیتِ تدریس در این مدرسهها بالا بود و جمعی از برجستهترین افراد از آنها فارغالتحصیل شدند.
در سال 1350 دکتر عبدالکریم قریب اقدام به تأسیس مدرسهی عالی اراک کرد، که بعدها به دانشگاه اراک تبدیل شد. شهریاری بیشترین یاری و همکاری را برای راهاندازی و جلب استادان برای این مدرسهی عالی انجام داد.
دومین گرایش پرویز، نویسندگی و روزنامهنگاری بود. او از همان دوران دانشجویی در روزنامههای مختلف مقاله مینوشت و در راهاندازی و انتشارشان شرکت داشت. از آن جمله بود نشریهی «وهومن» که از سوی زرتشتیانِ هوادار حزب تودهی ایران منتشر میشد، روزنامهی «جرس» که به فعالیتِ سیاسیِ دهقانان اختصاص داشت، روزنامهی «شهباز» که ارگان جمعیت ملی مبارزه با استعمار بود. او در سال 1327 جزوهای منتشر کرد با نام «جنبش مزدک و مزدکیان» و در
مدتی که در زندان بود، «تاریخ حساب» را از «مجموعهی چه میدانم؟» ترجمه کرد که در سال 1329 از سوی مؤسسهی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. در سالهای نخستِ پس از کودتای 1332 نیز یک دوره کتاب ریاضی برای دبیرستانها نوشت که مؤسسهی خاور آنها را منتشر کرد.
شهریاری پس از دومین بار آزادیاش از زندان، با همکاری دو ـ سه تن از دوستاناش «مؤسسهی نشر اندیشه» را به راه انداخت و در آن، به ترجمه و نشر کتابهای علمیِ خود و دیگران پرداخت، که از آن جمله بود «آنالیز ریاضی» با ترجمهی خود او، «زمین و آونگ» با ترجمهی باقر امامی، «اتم، نیروی نابودکننده و سازنده در جهان پزشکی» از دکتر مرتضا یزدی با نام مستعار «احمد روایی».
شهریاری در عین حال از سال 1341، با جلب موافقت دکتر پرویز خانلری و با استفاده از امتیاز ماهنامهی ادبی «سخن»، «ماهنامهی علمی سخن» را با دعوت از جمعی از دبیران و استادانِ علوم، مانند «احمد آرام»، «باقر امامی»، «ابوالقاسم قربانی»، »حسین گلگلاب» و «عبدالکریم قریب» منتشر کرد. این ماهنامه پس از چند سال بهتدریج راه خود را یافت و بهصورت معتبرترین نشریهی علمیِ آن روز ایران درآمد و مورد استقبال دانشوران و دانشدوستان قرار
گرفت.
در سال 1343 پرویز شهریاری انتشار یک رشته کتاب جیبیدر زمینهی علوم را در انتشارات امیرکبیر زیر هنوان «کتابهای سیمرغ» آغاز کرد که شامل دهها عنوان میشد.
در سال 1345 شهریاری با همکارانش در گروه فرهنگی خوارزمی، «شرکت انتشارات خوارزمی» را تأسیس کرد که بسیار زود بهصورت یکی از معتبرترین ناشران کتاب در ایران درآمد و شماری از بهترین و نفیسترین کتابها را در اختیار خوانندگانِ ایرانی گذاشت.
شهریاری در سال 1355 پس از جدا شدن از گروه فرهنگی خوارزمی، مؤسسهی انتشاراتی تازهای به نام «نشر توکا» تأسیس کرد که فعالیت انتشاراتیِ آن تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و تعدادی کتابِ سودمند، دستاورد آن بود.
در سال 1355 شهریاری در دانشگاه آزاد ایران انتشار فصلنامهی «آشتی با ریاضیات» را آغاز کرد، که بعدها پس از چند سال ناگزیر شد نام آن را به «آشنایی با ریاضیات» تغییر دهد. در سال 1356 در همان دانشگاه فصلنامهی «آشنایی با دانش» را به راه انداخت که من مدیرش بودم و تنها 8 شماره از آن فرصتِ انتشار یافت و در سال 1359 تعطیل شد.
وقتی من در سال 1358 ماهنامهی «هدهد» را منتشر کردم، از بیشترین یاری و همکاریِ دو تن برخوردار شدم که اولی پرویز شهریاری بود و دومی، دکتر محمد باقری. این دو، تا سال 1361 که مجله تعطیل شد، ارکان اصلی آن بودند.
در سال 1358 شورای نویسندگان و هنرمندان ایران تشکیل شد و شهریاری از اعضای هیأتمدیرهی آن بود. او در انتشار نشریهی «شورا» نیز همکاریِ مؤثری داشت.
شهریاری در سال 1360 انتشار ماهنامهی «چیستا» را آغاز کرد که پس از دو سال با دستگیریِ او، انتشارش متوقف شد. وی پس از رهایی از زندان، انتشار «چیستا» را از سر گرفت و تا پایان سال 1390، 192 شماره از آن را انتشار داد. در کنار انتشار این نشریه، او از چند سال پیش انتشار ماهنامهی «دانش و مردم» را نیز بر عهده گرفت و تا همین اواخر به انتشار آن پرداخت.
شهریاری با ترجمهی دهها کتاب ریاضی، به گسترش علاقه به ریاضیات در جامعهی ایران کمک فراوانی کرد. این کتابها طیف گستردهای از توضیح حوزههای گوناگونِ ریاضیات، مفاهیم ریاضی، آموزش ریاضیات، و حل مسألهها تا جذابیتهای ریاضی را دربرمیگیرد. «ریاضیات، محتوا و اهمیتِ آن»، « استقرای ریاضی»، «هندسهی نااقلیدسی»، «نظریهی گروهها»، «سرگرمیهای ریاضی»، «سرگرمیهای هندسه»، بازی با بینهایت» و «مسائل المپیادهای ریاضی»
نمونههایی از این کتابها هستند.
اما ترجمههای شهریاری به ریاضیات محدود نمیشود، بلکه طیف گستردهای از موضوعهای علمی و اجتماعی، داستان و تاریخ را دربرمیگیرد؛ مانند «سرگذشت گالوا»، «زندگینامهی نُربرت وینر»، «زندگینامهی جمشید کاشانی»، «شرح قیام یانهوس، مصلح دینی چک» و داستانهایی از مارک توین و آلدُس هاکسلی، که غالباً بارها بازچاپ شدهاند. عنوانهای این آثار خود فهرستِ بلندبالایی را تشکیل میدهد که خوانندهی علاقهمند میتواند آن را در
اینترنت پیدا کند. این همه، غیر از صدها مقالهایست که شهریاری در موضوعهای گوناگون در مطبوعات نوشته و انتشار داده است. همچنین، مصاحبههای متعدد او را نیز باید به این فهرست افزود.
چند سال پیش «انجمن مفاخر فرهنگی» در بزرگداشتِ او کتاب کوچکی را در شرححالاش منتشر کرد. همچنین، «انتشارات توس» کتاب «ارجنامهی شهریاری» را به سرویراستاریِ شادروان دکتر پرویز رجبی انتشار داد. دو فیلم مستند نیز دربارهی زندگیِ او ساخته شده است.
از مزیتهای ذاتیِ شهریاری، سیمای خوشایند، کلام آرام و دلنشین، و هوشمندی و هوشیاریِ درخور تحسین او بود که بسیار زود اعتماد طرفِ مقابل را جلب میکرد. در همهی سالهایی که او را میشناختم، دو ویژگیِ برجستهی او برایم بسیار درخور احترام بود: پایداریِ او در جهانبینیاش و حفظ حرمت آن. شهریاری در برخورد با با زندانباناناش رفتاری نرم و ظاهراً معصومانه داشت و میکوشید پاسخها را با شوخی و اظهار بیاطلاعی برگزار کند. اما هرگز
نشنیدم چیزی گفته باشد که بتواند موجب گرفتاریِ دیگری شود.
شهریاری انسان بود و مانند هر انسانی، خالی از عیب نبود؛ ولی حُسنها و فضیلتهایش چنان بود که آن عیبها را میپوشاند. او به کسی «نه» نمیگفت، حتا هنگامی که حاضر به برآوردنِ خواستهی او نبود. مانند بسیاری از ما در برابر خوشامدگویی زود نرم میشد و به گوینده اعتماد میکرد. به همین دلیل در سالهای اخیر جمعی دورش را گرفتند و از نام او سوءاستفاده کردند، حتا برای فروش کتابهای کنکور و تست که شهریاری خود با آنها سخت مخالف بود ـ
بگذریم از ماجرای «چهرههای ماندگار» ... .
* این نوشته در شمارهی 93 نشریهی «نگاه نو» (بهار 1391) به چاپ رسیده است.
ـ از آن رو که هدف از آمادهسازی و انتشار زنجیرهنوشتارهای «سهشنبهها با استاد» زنده نگاه داشتنِ یاد و نامِ
استاد پرویز شهریاریست، نقل و بازنشر همهی بخشهای این مجموعهنوشتار به هر شکل و در هر جا آزاد است.
اگر نامی هم از گردآورندهی مجموعه بُرده شود، موجب سپاس خواهد بود.
ـ اگر به هر دلیل نوشتار بالا را درهمریخته و نابهسامان مشاهده میکنید و خواندنش برایتان دشوار است، میتوانید آن را از روی فایل Word پیوست مطالعه بفرمایید.
ـ دیروز، دوم مرداد 1391، دوازدهمین سالروز خاموشی شاعر بزرگ و بلندآوازهمان، زندهیاد احمد شاملو بود.
ناماش جاوید و. یادش گرامی ...
بخشهای پیشینِ زنجیرهنوشتارهای «سهشنبهها با استاد» در این نشانیها در دسترس دوستداران است: