صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 تو «زنده»‌ای ؛ زندگی کن بخش عمومی

21

تو «زنده»‌ای ؛ زندگی کن
لطفاً خودت رو به مُردن نزن





شب‌ها زود بخواب؛ صبح‌ها زودتر بیدار شو.

نرمش کن؛ بدو؛ کم بخور.

زیر بارون راه برو؛ گلوله‌ی برفی درست کن.

هرچندوقت یک‌بار نقاشی بکش.

توی حمام آواز بخون و کمی آب‌بازی کن.

سفید بپوش؛ آب‌نبات‌چوبی لیس بزن.

بستنی قیفی بخور؛ به کوچیک‌ترها سلام کن.

شعر بخون؛ نامه‌ی کوتاه بنویس.

زیرِ جمله‌های خوبی که توی کتاب‌ها می‌خونی، خط بکش.

به دوست‌های قدیمیت تلفن بزن.

شمال برو؛ شنا کن.

هفت تا سنگ توی آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.

خواب ببین؛ شعر بخون؛ بدو؛ چایی بخور و برای دیگران چایی دم کن.

جوراب‌های رنگی بپوش.

پدرت رو بغل کن؛ مادرت رو ببوس؛ هردوشون رو بو کن.

گرگم‌به‌هوا بازی کن؛ اگه نشد، وسطی بازی کن .

به برگ درخت‌ها دقت کن؛ به بال پروانه‌ها چشم بدوز.

قاصدک‌ها رو بگیر و فوت کن؛ خواب ببین.

از خواب‌های بد بپر و آب بخور.

خدا رو یاد کن؛ به‌ویژه وقت‌هایی که دلتنگ و بی‌حوصله و ناآرومی.

برو باغ وحش؛ برو شهربازی، چرخ‌وفلک سوار شو؛ پشمک بخور.

کوه برو؛ هرجا خسته شدی، یه‌کم دیگه هم ادامه بده.

خواب‌هات رو تعریف نکن؛ اون‌ها رو بنویس.

بخند؛ چشم‌هات رو روی هم بذار؛ شعر بخون؛ سپید بپوش.

شیرینی بخر؛ با بچه‌ها توپ‌بازی کن؛ برای خودت برنامه بریز.

پیش از خواب موهات رو شونه کن؛ به سر خودت دستی بکش.


خودت رو دوست داشته باش؛ برای خودت دعا کن.

برای خودت دعا کن که آروم باشی.
وقتی توفان می‌یاد، تو همچنان آروم باشی
تا توفان از آرامشِ تو آروم بگیره.

برای خودت دعا کن تا شکیبا باشی؛
اون‌قدر بُردبار باشی تا سرانجام ابرهای سیاهِ آسمون
کنار برن و خورشید دوباره بتابه.

برای خودت دعا کن تا خورشید رو بهتر بشناسی؛
بتونی هم‌سخنش باشی و صبح‌ها براش نون تازه بگیری.

برای خودت دعا کن که سر سفره‌ی خورشید بشینی و چایی آسمونی بنوشی.

برای خودت دعا کن تا همه‌ی شب هات ماه داشته باشن؛
چون توی تاریکی راه رفتن خیلی دشوار و خطرناکه.
ماه چراغِ کوچیکیه که روشن شده تا جلوی پات رو ببینی.

برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پات رو ببینی؛ آخه راهی که
باید بری، طولانیه؛ خیلی چاله‌چوله داره؛ دام‌های زیادی هم
توش پهن شده و باریکه‌راه‌های خطرناکی داره؛ پُر از گردنه‌های سخت‌گذر
و سنگلاخ‌های برف‌گیره.

برای خودت دعا کن تا پاهات خسته نشن و بتونی راه بری؛
چون هرجای راه که بایستی، مُردی؛ و مرگی که به شکل نفس نکشیدن
به سراغ آدم بیاد، خیلی دردناکه.
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن.

برای خودت دعا کن زنده بمونی. زنده موندن چند راهِ ساده داره:
برای اون که زنده بمونی، نباید بذاری که هیچ‌وقت
بیش‌تر از اندازه‌ای که نیاز داری، بخوابی.


باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بده؛
بیداری‌هایی آمیخته با روشنایی، آوا، نور و جنبش.
تو باید از خداوند شادمانی بخوای. همیشه سهمت رو بخواه؛
و بیش‌تر از اون چیزی که به تو شادمانی ارزونی میشه، توی دنیا شادمانی
بیافرین تا دیگران هم سهمشون رو داشته باشن.

برای اون که زنده بمونی، باید درست نفس بکشی و
نذاری هیچ چیزی سینه‌ت رو آلوده کنه؛
به‌ویژه کینه، دروغ، مصلحت‌اندیشی و سودجویی.

برای اون که زنده بمونی، باید حواست به قلبت باشه.
هرچندوقت یک‌بار قلبت رو به فرشته‌ها نشون بده و از اون‌ها
بخواه قلبت رو معاینه کنن؛ دریچه‌هاش رو، ورودی‌ها و خروجی‌هاش رو،
و ببینن آیا به اندازه‌ی کافی ذخیره‌ی شادمانی توی قلبت داری یا نه.
اگر ذخیره‌ی شادمانی‌هات داره ته می‌کشه، باید بری پشت پنجره
و به آسمون نگاه کنی؛ اون‌قدر منتظر بمون و به آسمون نگاه کن
تا سرانجام گذشتنِ خداوند از اون‌جا رو ببینی؛
اون‌وقت صداش کن؛
به نام صداش کن؛
اون حتماً برمی‌گرده و به تو نگاه می‌کنه و ازت می‌پرسه «چی می‌خوای فرزندم؟»
اون‌وقت تو هم صریح و ساده و رُک حرف دلت رو بهش بگو.
هر چیزی که می‌خوای، از خدا بخواه.
خدا هیچ چیز خوبی رو از تو دریغ نمی‌کنه.
شاد باش و مطمئن؛ اون به تو زندگی بخشیده و کمکت می‌کنه
که زنده بمونی. از اون کمک بگیر. ازش بخواه به تو نفس،
پشمک، چرخ‌وفلک، فرصتِ قدم زدن، کوه، سنگ،
دریا، شعر، درخت، تاب، بستنی، دوچرخه، اشک،
حوض، شنا، راه، توپ، کتاب‌های خوب،
دست، آلبالو، نغمه، ترانه، لبخند،
دوست‌ِ یکرنگ، تندرستی، دویدن
و
عشق
بده.

اون‌وقت قدرِ همه‌ی این‌ها رو بدون و اون‌قدر زندگی کن
که زندگی از این که
تو زنده هستی، به خودش بباله.

دیگران رو فراموش نکن؛
برای همه‌ی کسایی که می‌شناسی و نمی‌شناسی، دعا کن.

دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 09:37  
 نظرات    
 
جواد دلیری راد 23:23 دوشنبه 2 خرداد 1390
7
 جواد دلیری راد
انشالله
ش ب 23:45 دوشنبه 2 خرداد 1390
4
 ش ب
ممنون
یحیی بهمنی 10:01 سه شنبه 3 خرداد 1390
7
 یحیی  بهمنی
یک دل نوشته ساده و خودمانی!! زیبا بود.
البته اگه من جای نویسنده بودم اون آخراش، بجای «چی می‌خوای فرزندم؟» مینوشتم: «چی می‌خوای بنده‌ام؟»
سایه ذاکری 13:55 سه شنبه 3 خرداد 1390
8
 سایه ذاکری
ممنون.اگه همشو هم بتونم انجام بدم باز از پس جمله اول بر نمیام
نازنین بهشتی 17:18 چهارشنبه 18 خرداد 1390
9
 نازنین بهشتی
دلنشین بود
مخصوصا آخرش
دیگران رو فراموش نکن؛
برای همه‌ی کسایی که می‌شناسی و نمی‌شناسی، دعا کن
بهروز شیربان 18:06 چهارشنبه 18 خرداد 1390
7
 بهروز شیربان
بسیار دلنشین و با قلبه نوشته شده بود
محمدرضا جمشیدیان 19:22 چهارشنبه 18 خرداد 1390
10
 محمدرضا جمشیدیان
امیریاشار خان گل
انشاء الله که 120 سال زنده باشی و به همین سبک زندگی کنی.
بخصوص از این قسمتش خیلی خوشم اومد:
برای خودت دعا کن که آروم باشی.
وقتی توفان می‌یاد، تو همچنان آروم باشی
تا توفان از آرامشِ تو آروم بگیره.
سعید رحیمی 20:31 چهارشنبه 18 خرداد 1390
9
 سعید رحیمی
زنده باد امیر یاشار
این جمله ها خیلی تاثیر گذاره آدم باید هر چند صباحی بخونه تا یادش نره.با اجازه اشتراک میگذارم.مرسی
محسن یزدیان 12:08 یکشنبه 22 خرداد 1390
4
 محسن  یزدیان
به به به ... این رونوشتو تازه دیدم .. دستت درد نکنه
زینب باران 21:01 شنبه 8 آذر 1393
1
 زینب باران
سپاس مهندس؛ بسیار عالی.اشتباه می کنند بعضی ها
که اشتباه نمی کنند!
باید راه افتاد
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
بعضی هم به دریا نمی رسند.
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد.

“سیدعلی
صالحى”
امیر یاشار فیلا 00:15 یکشنبه 9 آذر 1393
1
 امیر یاشار فیلا

سپاس بابت حُسن توجه‌تان خانم مهندس باران؛
و نیز بابت نقل شعر زیبای علی صالحی.


راستی، چند روز پیش اتفاقی در بخش Spam میلباکسم، ایمیلی از شما دیدم که ماه‌ها پیش فرستاده بودید و پرسشی فنی در زمینه‌ی نقشه‌برداری پرسیده بودید؛
که با توجه به گذشتِ مدتِ بسیار طولانی، برداشتم این بود که قاعدتاً دیگر نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد.
با این که در ندیدنِ ایمیل یادشده کوتاهی و قصور از من نبوده، به هر روی به خاطر بی‌پاسخ ماندنِ پرسش و ایمیل‌تان، از شما پوزش
امیر یاشار فیلا 00:27 یکشنبه 9 آذر 1393
1
 امیر یاشار فیلا

در کامنتِ پیشین، باور کنید من پوزش را «خواستم» ؛
اما «می‌خواهم» در پایانِ کامنت درج نشد، و امکان ویرایش هم گویا فعال نبود.
به هر روی، پوزش می‌خواهم.


زینب باران 20:25 یکشنبه 9 آذر 1393
0
 زینب باران
سپاس مهندس فیلا.
یاهوست دیگر...؛
و سپاس از دقت نظر شما!
پروژه مذکور ازبیلتی بود با کمترین امکانات (و می توان گفت بدون امکانات...)؛ که دنبال بهترین روش گونیا و... کم خطا بودم.
و بهانه ای شد که پیامی به مسئولین سایت فرستاده و درخواست درج صفحه ای مختص به تجارب فنی مهندسی  ...! که استقبال نشد:)
البته در همان تاریخ، هم اساتید بزرگوارم ... و هم دوستان خوبم در وب صنعت ساختمان بزرگوارانه یاری رساندند من جمله مهندس تقی زاده و مهندس حیدری، مهندس چگینی، مهندس تبریزی ورزقانی و دیگر عزیزان که حافظه ی محدود اینجانب یاری نمی کند ... در هر حال همواره برایشان آرزومند بهترینها بوده و سلامتی و بهروزی را برای دوستان خوبم و جنابعالی و مسئولین ارجمند وب حاضر از خداوند متعال خواستارم.
بدرود..