صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 خاموشیِ خواننده‌ی دلاویزترین آوازهای سرزمین خورشید بخش عمومی

20
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

 

از خاموشیِ خواننده‌ی دلاویزترین آوازهای سرزمین خورشید، یک‌ سال گذشت

 

یک سال از خاموشی استاد محمد نوری، یکی از صداهای رسای «موسیقی سَبُک» در ایران می‌گذرد (نهم مرداد ماه ۱۳۸۹). موسیقی سبک نه به معنای جلف و پیش‌پا‌افتاده، بلکه به معنای «لایت» و «لژه»، و به زبان خودمان، نرم و ملایم. زنده‌یاد استاد نوری ولی خود بر ذکر واژه‌ی «فاخر» در پی «سبک» نیز پای می‌فشرد.

موسیقیِ سبک اروپایی از آن‌جا که با ذائقه‌ی ایرانیان سازگارتر است، زودتر از گونه‌های دیگر موسیقی (به جز موسیقی نظامی که حکم دیگری دارد) وارد ایران شده است. هنوز هم این موسیقی در گردهمایی‌ها و میهمانی‌ها، بیش‌تر به گوش می‌رسد. آن‌ها هم که به موسیقی بی‌کلام گوش می‌دهند، موسیقی سبک را بر گونه‌های دیگر موسیقی ترجیح می‌دهند.

 


 

استاد نوری شاید حق داشت واژه‌ی «فاخر» را به دنبال عبارت «موسیقی سبک» خود بگذارد. چرا که غالباً با شعرهای فاخری از نوع دیگر نیز همراه بود و در پیوند با آن، فضای صوتی متفاوتی پدید می‌آورد. روی‌آوری به شعر نو در سال‌های هفتاد، پس از کار روی ترانه‌های بومی، جاذبه‌ی تازه‌ای برای صدای شادروان استاد نوری فراهم آورد. آهنگ‌هایی که او با شعرهای فروغ فرخزاد، احمد شاملو، فریدون مشیری و
یدالله رویایی درآمیخته، از بهترین نمونه‌های کار روی شعر نو ایران به شمار می‌روند:

ای به روی چشم من گسترده خویش/ شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش/

عشق دیگر نیست این، این خیرگی‌ست/ چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست...

(فروغ- عاشقانه)

زنده‌یاد استاد محمد نوری، در سال ۱۳۰۸ خورشیدی در تهران زاده شد. در دانشگاه تهران، زبان و ادبیات انگلیسی خواند و یک دوره‌ی نمایش را نیز در هنرکده‌ی تئاتر گذراند. وقتی همزمان با تحصیل عمومی، به کلاس «اِولین باغچه‌بان»، خواننده‌ی معروفِ صحنه‌ای راه یافت، همه فکر می‌کردند که به‌زودی او را در برنامه‌های اپرای تهران در تالار رودکی خواهند دید. استاد آواز او به این کار ترغیبش می‌کرد؛
ولی نمی‌دانیم چه شد که کارش به اپرا نرسید و در محدوده‌ی‌ موسیقی سبک باقی ماند.

نوری در گفت‌وگوهای خود، از «ناصر حسینی»، افسر موسیقی‌دان ارتش به‌عنوان مشوق خود، بسیار یاد کرده است. گمان می‌رود «حسینی» نخستین ترانه‌های او را ساخته و یا دست‌کم تنظیم کرده باشد.

ولی ترانه‌ای که زمینه‌ساز شهرت استاد نوری شد، «جان مریم» نام دارد که آهنگش را «کامبیز مژدهی» ساخته و متن آن را بر خلاف گمان رایج، نه «پرویز وکیلی» که خود استاد نوری "مرتکب" شده است!

"مرتکب" واژه‌ای بود که خود استاد در توصیف سرودنِ شعر ترانه‌ی «جان مریم» به کار می‌بُرد و می‌افزود: «من شاعر نیستم، ولی در سفر شمال، تا کامبیز برود کراواتی برای خودش بخرد، من شعر جان مریم را تمام کردم».

«جان مریم» یا «گل مریم» هر چه بود، اهرمی شد برای به شهرت رسیدن نوری. چیزی که در این ترانه جاذبه می‌سازد، در وهله‌ی نخست، سادگی چشم‌اندازی‌ست که از «روستا» طرح و ترسیم می‌کند، در پیوند با آهنگی که نفس روستاهای شمال در آن جاری‌ست. این ترانه را که شاید پنجاه ـ شصت سالی عمر دارد، بسیاری از خوانندگان دیگر نیز بازخوانی کرده‌اند:

"جان مریم، چشماتو وا کن/ منو نیگا کن/ شد هوا سفید، دراومد خورشید/

بیا بریم به صحرا، نازنین مریم....../

بریم که شد وقت درو/ مال منی از پیشم نرو/ بیا سر کارمون بریم/ درو کنیم گندمارو ... "

فایلِ یک اجرای قدیمی از این ترانه به پیوست همین روزنوشت ارسال شده، و دوستداران می‌توانند آن را دانلود کنند.

 


 

و اما سال‌ها بعد، ساخت و پرداخت «عاشقانه»‌ها، بیش‌تر با همکاری «محمد سریر» انجام پذیرفت. به نظر می‌رسد همکاری این دو استاد سخت بارآور بوده است. سریر بیش‌تر از دیگر همکاران استاد نوری، با روح «ترانه‌های سبک فاخر» او انس و الفت داشت.

رمانتیسیسم ملایمی همراه با شور میهنی آن دو را به هم وصل می‌کرد و به زاییده شدن ترانه‌هایی دلپذیر می‌انجامید. گفتیم شور میهنی، و منظور، ملایم‌ترین لایه‌های این شور است که به خشم و خروش اعتراضی بدل نمی‌شود. زنده‌یاد استاد نوری اهل اعتراض‌های آشکار نبود، هرچند در ژرفای خوانده‌هایش گلایه‌ای نزدیک به اعتراض جا خوش می‌کرد.

در ترانه‌های به‌اصطلاح میهنی که در دو سه سال پایان عمر خواند، این گلایه‌ها بیش‌تر خود را نشان داده‌اند. یکی از تأثیرگذارترینِ این ترانه‌ها با شعری گویا از «نادر ابراهیمی»، قصه‌نویسِ ازدست‌رفته، درآمیخته که می‌توان آن را «رنج دوران» نامید؛ گلایه‌ای که دشواری‌ها و ناکامی‌ها را بازمی‌تاباند:

"ما برای آن که ایران خانه‌ی خوبان شود/ رنج دوران برده‌ایم/

ما برای آن که ایران گوهری تابان شود/ خون دل‌ها خوره‌ایم/

ما برای بوییدن بوی گل نسترن/ چه سفرها کرده‌ایم/

ما برای نوشیدن شورابه‌های کویر/ چه خطرها کرده‌ایم... "

در ترانه‌ای دیگر، با کلامی از «حسین منزوی»، شاعر ازدست‌رفته، گلایه‌ای به‌ظاهر از روزگار غدار و از حسرتِ دل به میان می‌آید، با ظرافتی در بیان که ترانه را دلنشین ساخته است:

"نمی‌شه غصه ما رو/ یه لحظه تنها بذاره/ نمی‌شه این قافله/ ما رو تو خواب جا بذاره/

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دو تا رو/ ببره از این‌جا، اونور ابرا بذاره/

من می‌خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم/ اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره.. "

استاد محمد نوری در سال‌های پس از انقلاب ـ و تا آخرین سال زندگی در صحنه ماند و با وجود همه‌ی دشواری‌ها، کوشید روزنه‌های کوچکی برای عرضه‌ی صدا و ترانه‌های خود در اختیار داشته باشد.

از آلبوم‌ها و مجموعه‌هایی که از او به یادگار مانده‌اند، این‌ها را می‌توان برشمرد:

ـ دلاویزترین

ـ آوازهای سرزمین خورشید

ـ چراغی در افق

ـ در شب سرد زمستانی

ـ آواز با عشق

ـ نوازش باران

ـ حریر مهتاب

ـ جاودانه با عشق

ـ عشق دیرین

ـ حسرت

ـ جلوه‌های ماندگار

ـ کوره‌راه زندگی

ـ شکوفه‌ی خاطرات

ـ شکوفه در شکوفه

جالب است که ترانه‌های او از سوی همه‌ی اقشار جامعه ـ با وجود گونه‌گونیِ تفسیرهایشان از زندگی و مناسباتِ آن ـ با روی باز پذیرفته می‌شد؛ در بیمارستان‌ها، در مطب پزشکان، در اتاق‌های انتظار، در پاسخگویی تلفن‌ها و حتی در فضای کنسولگری‌های جمهوری اسلامی در بروزن از مرزهای کشور، به استمرار پخش می‌شد، ولی تأثیری که بر جای می‌نهاد، تقریباً یکسان بود: عشق به ایران که تحمل "رنج دوران" را برای ایرانیان درون و برونِ
مرزهای رسمی کشور آسان می‌کرد و می‌کند.

یادش گرامی باد.

 


پنجشنبه 13 مرداد 1390 ساعت 13:22  
 نظرات    
 
مهدی ناظمی 16:51 پنجشنبه 13 مرداد 1390
4
 مهدی ناظمی
یادش گرامی روحش شاد...
هیوا آتشبار 17:29 پنجشنبه 13 مرداد 1390
6
 هیوا آتشبار
روحش شاد و یادش گرامی
امیر یاشار فیلا 15:58 پنجشنبه 10 بهمن 1392
0
 امیر یاشار فیلا

«پرسیدم: "آقای گلپا چی بزنم؟" گفت: "هر چی دوست داری بزن". گفتم: "سه‌گاه خوبه؟" گفت "خیلی عالیه". دوباره پرسیدم: "از چه نتی بزنم؟" گلپا با غرور خاصی پاسخ داد: "از هرجا دوست داری بزن". به‌هرحال هر خواننده محدوده‌ی صدایی خاصی دارد و معمولاً خوانندگان جای صدا‌یشان را به نوازنده می‌گویند؛ اما گلپا دست من را باز گذاشت. من هم با شیطنتِ جوانی که در آن سن داشتم، "چپ‌کوک" برای ایشان زدم که جای صدای خانم‌هاست و اجرایش برای یک خواننده‌ی مرد تقریباً ناممکن است. ته دلم هم با همان شیطنت خاص جوانی منتظر بودم ببینم گلپا چه می‌کند؟ گلپا زمزمه‌ای زیر لب کرد و بعد با ابتکار بسیار جالبی شروع به خواندنِ مثنویِ مخالفِ سه‌گاه کرد که دقیقاً جای صدای خواننده‌ی مرد قرار می‌گرفت؛ و این شعر بهادر یگانه را اجرا کرد: خدایی کن‌ ای مه گناهم ببخش / در آغوش هستی پناهم ببخش / به عشقم نگیری، به مرگم سپار / به اشکم نبخشی، به آهم ببخش / به موی سپیدم نظر کن به مهر / پس آنگه به بخت سیاهم ببخش. به‌قدری این آواز در منِ نوجوان اثر کرد که جادو شدم و از شیطنتی هم که کرده بودم، پشیمان شدم ...»

(بخشی از خاطره‌ای که میلاد کیایی، آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی سنتور
در روزنامه‌ی «شرق» دیروز، نهم بهمن 92 نوشته است.)


امروز، دهم بهمن 1392، هشتادمین سالگرد زادروز استاد اکبر گلپایگانی («گلپا») است؛
استاد ِ نام‌دار و بی‌همتایی که چیرگی و کاربلدی ِ شگفت‌آورش در آواز ایرانی، باعث شد مردم از همان سال‌های میان‌سالی‌اش، او را «حنجره‌طلایی» بخوانند.

یزدان را هزاران بار سپاس، که در آغاز هشتادویکمین سال زندگی، استاد گلپا همچنان ـ بنام‌ایزد ـ تندرست و چالاک و سرحال و تردماغ هستند و به گفته‌ی خودشان، سرگرم انتقال آموخته‌ها و آزموده‌هایشان به چند شاگرد مستعدند؛ گویی آن‌گونه که خودشان در ترانه‌ی «موی سپید» خوانده‌اند، «عشق پادرمیانی کرده»، تا ایشان «احساس جوانی» کنند.

برای این استاد یگانه و دوست‌داشتنی، تندرستی و طول عمر آرزو می‌کنیم و به ایشان بابت همه‌ی خاطره‌های غنی و شیرینی که برای چند نسل از ایرانیان برجای گذاشته‌اند، سپاس می‌گوییم.
استاد! تولدتان مبارک!

روزنامه‌ی «شرق» در شماره‌ی دیروزش (نهم بهمن 92) گفت‌وگویی را که در یکی از واپسین روزهای پاییز امسال با استاد انجام داده، به بهانه‌ی سالگرد زادروز ایشان به چاپ رسانده است؛ که دوست‌داران می‌توانند در این نشانی این گفت‌وگوی خواندنی را بخوانند :

گفت‌وگوی استاد گلپا با روزنامه‌ی «شرق»

پیشنهاد می‌کنم حتماً این دو خاطره‌ی نوشتاری را هم که در همان روزنامه منتشر شده، بخوانید:

خاطره‌ای از میلاد کیایی درباره‌ی استاد گلپایگانی

خاطره‌ای از منصور نریمان درباره‌ی استاد گلپایگانی