صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 نخستین دانشمند ایرانی ناسا در 106سالگی درگذشت بخش عمومی

8
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

دکتر ابوالقاسم غفاری، استاد پیشین دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون آمریکا و نخستین دانشمند ایرانی ناسا که به‌عنوان تنها دانشمند غیرآمریکایی در مأموریت فرستادن انسان به ماه (آپولو) نیز همکاری داشت، شامگاه سه‌شنبه‌ی گذشته در 106سالگی درگذشت.



دکتر غفاری» در سال 1286 خورشیدی (1907 میلادی) در تهران زاده شد؛ و پس از پایان یافتن تحصیلاتش در دارالفنون در سال 1308 (1929) با یک بورسیه‌ی کامل برای پی گرفتن تحصیل در رشته‌ی ریاضیات و فیزیک در «دانشگاه نانسی» فرانسه، ره‌سپار آن کشور شد.

وی دانش‌نامه‌ی دکتری خود را از «دانشگاه سوربن» دریافت کرد. در سال 1315 (1936) وی در «رصدخانه‌ی پاریس» در زمینه‌ی «مکانیک فلکی» کار و پژوهش می‌کرد که زمینه‌ساز کار بعدی وی و یافتن پاسخ این پرسش بود که برای پرتاب کردنِ بی‌خطای یک راکت به مدار پیرامون کره‌ی ماه چه اندازه نیرو نیاز است.

دکتر غفاری در سال 1316 (1937) برای تدریس در دانشگاه تهران به ایران بازگشت. وی از سال 1317 (1938) تا سال 1319 (1941) خدمت سربازی خود را گذراند که طی آن به سطح‌بندی زمین‌های شمال تهران برای آماده‌سازی آن برای ارتش اشتغال داشت.

در سال 1329 (1950) به‌دعوت «دانشگاه هاروارد» و به‌عنوان محقق «فولبرایت» (بورسیه‌ی بین‌المللی از کشورهای گوناگون) به‌عنوان استادیار پژوهشی در زمینه‌ی «معادلات دیفرانسیل» و سپس در زمینه‌ی «دینامیک گازی» در آن‌جا به کار و پژوهش پرداخت.



در اوایل دهه‌ی 1330 (1950)، این پژوهشگر ایرانی هم‌زمان با حضور «انشتین» در بنیاد مطالعات پیشرفته‌ی «دانشگاه پرینستون»، در زمینه‌ی «نگره‌ی میدان یکپارچه‌ی گرانش و الکترومغناطیس» تحقیق می‌کرد. در آن هنگام، ریاست این بنیاد را «رابرت اوپنهایمر» بر عهده داشت که ارتباط خوبی با دکتر غفاری داشت.

دکتر غفاری در سال 1335 (1956) برای به عهده گرفتنِ مسئولیتی در بخش ریاضیات اداره‌ی ملی استانداردهای امریکا به آن کشور سفر کرد و برای همیشه ماندگار شد. بخشی از کارهای او در آن‌جا، «محاسبات حرکت ماهواره‌های زمینی بشرساخته» را دربرمی‌گرفت.

در سال 1341 (1962)، اداره‌ی استانداردها مجوز آغاز به کار دکتر غفاری در سازمان فضانوردی امریکا (ناسا) به‌عنوان یک مشاور پاره‌وقت برای «مرکز پرواز فضایی گودارد» را صادر کرد. گفته می‌شود دکتر غفاری نخستین ایرانی شاغل در آژانس فضانوردی امریکا (ناسا) بوده است.

از سال 1343 (1964)، سه سال در برنامه‌ی فضایی سرنشین‌دار کار می‌کرد و وقتی پروژه‌هایش در آن بخش به پایان رسید، دانشمند تمام‌وقتِ «ناسا» شد و کار بر روی مأموریت‌های 11 و 12 آپولو را آغاز کرد.

در سال 1348 (1969)، دکتر غفاری و دستیارانش در بخش مأموریت‌های آپولو، به پاس خدمات‌شان در مأموریت آپولو 11، از رییس‌جمهور وقت امریکا نشان دریافت کردند.

دکتر غفاری همچنین برای مشارکت‌های ویژه‌ی خود در تحصیلات هوا ـ فضا در طول نخستین دهه‌ی اکتشافات فضایی، در سال 1349 (1970) از «مرکز پرواز فضایی گودارد» در «آژانس فضانوردی امریکا (ناسا)» نیز جایزه دریافت کرد.

وی در سال 1351 (1972) سه سال پس از آن که «برنامه‌ی آپولو» انجام گرفت و نخستین فضانوردان به کره‌ی ماه رفتند و به‌سلامت بازگشتند، از «ناسا» بازنشسته شد.



ـ بازخوانی سخنان دکتر غفاری در یک گفت‌وگوی پیش‌ترانجام‌گرفته

ـ من در سال 1286 در تهران، حوالی میدان بهارستان به دنیا آمدم. پدرم میرزاحسین‌خان غفاری، دبیر ارشد اداره‌ی پرسنل وزارت عدلیه بود. در محله‌ی ما یک روحانی بود که درس می‌داد. بعداً به‌تدریج مدرسه شروع شد و به دارالفنون رفتم. پس از ورود به دارالفنون، با چند تن دیگر، سال پنجم متوسطه را تابستان خواندیم و به‌اصطلاح «دو کلاس یکی» کردیم.

ـ هشترودی، دوست و همکاری که به چشم استاد به او نگاه می‌کردم


آن موقع ریاضی را نزد مرحوم محسن هشترودی که از دیپلمه‌های سابق دارالفنون بود، خواندیم. من از همان سال‌ها با شادروان هشترودی آشنا شدم و سال‌ها بعد همچنان افتخار دوستی و همکاری با او را داشتم. هشترودی انسانی بسیار شریف و دانشمند بود و بعدها هم اگرچه همکار من بود، همیشه به چشم استاد به او نگاه می‌کردم.

ما در شهریور 1307 (1929) جزو نخستین گروه از دانشجویان به فرانسه اعزام شدیم. در آن سال‌ها دکتر هشترودی برای تدریس ریاضی در تهران ماند و بعداً به ما ملحق شد. ما پس از ورود به فرانسه ابتدا زبان‌مان را در لیسه کامل کردیم. سپس ما را به دانشگاه نانسی فرستادند که در آن‌جا لیسانس ریاضی گرفتم و بعد تحصیلات خودم را تا دکتری ریاضیات در دانشگاه پاریس در سوربون ادامه دادم. پس از آن، در سال 1936 در رصدخانه‌ی پاریس به عنوان کارآموز سرگرم کار شدم.

ـ تحقیق در محاسبه‌ی نیروی مورد نیاز پرتاب موشک به ماه، سه دهه پیش از پرتاب آپولو

کار من در زمینه‌ی مکانیک آسمانی بود که شالوده‌ی آن، محاسبه‌ی این مطلب بود که چه اندازه نیرو برای پرتاب کردنِ بی‌خطای یک راکت به مدار اطراف کره‌ی ماه مورد نیاز است. در اسفند 1315( آوریل 1937) در پی فراخوان وزیر فرهنگ وقت (مرحوم علی‌اصغر حکمت) که دانش‌آموختگانِ فرنگ را به تهران فراخوانده بود، به ایران برگشتم و در هشتم فروردین 1316 (1937) به عنوان دانش‌یار در دانش‌سرای عالی استخدام شدم. دانش‌سرای عالی که بعدها به دانشگاه تهران تبدیل شد، در سال 1313 بنیاد گذاشته شده بود و در آغاز تنها دربردارنده‌ی دانشکده‌های علوم و ادبیات بود. من در آن‌جا آنالیز عالی تدریس می‌کردم که البته پیش از من شادروان دکتر آل‌بویه، شادروان دکتر علی افضلی‌پور و شادروان پرفسور تقی فاطمی در رشته‌ی ریاضی شروع به کار کرده بودند. من از سال 1938 تا 1941 به خدمت سربازی اعزام شدم و در اداره‌ی جغرافیایی ستاد ارتش، مأموریت سطح‌بندی اراضی شمال تهران و آماده‌سازیِ آن‌جا برای ارتش را عهده‌دار شدم.



ـ دعوت به بزرگ‌ترین مراکز علمی جهان به دلیل داشتن پیشینه‌ی پژوهش در تئوری «حرکت براونی» اینشتین

حدود سال 1944 به دعوت دانشگاه لندن، سال 1950 به دعوت دانشگاه هاروارد و از سال 1951 به دعوت بنیاد مطالعات پیشرفته (پرینستون) برای تدریس و کارهای پژوهشی، در بیرونِ کشور زندگی و کار می‌کردم. دلیل دعوت از من، موضوع پایان‌نامه‌ی دکتری‌ام در دانشگاه سوربون بود که در زمینه‌ی جنبه‌ی ریاضی کارهای آغازین اینشتین بود. اینشتین در سال 1905 پنج مقاله منتشر کرد که دو تای آن‌ها درباره‌ی «حرکت براونی» بود. سپس یک استاد روسی (پرفسور آندری کرنوکرف) و یک پژوهشگر انگلیسی (کلمن)، نگره‌ی اینیشتن را به‌صورت یک معادله‌ی ریاضی درآوردند که حل آن معادله (معادله‌ی کلمن ـ کرنوکرف) بر عهده‌ی من بود.

ـ دعوت به هاروارد به‌عنوان یکی از نخستین پژوهشگرانِ ایرانی دریافت‌کننده‌ی بورسیه


در آن سال‌ها در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم، انگلیسی‌ها بسیاری از کسانی را که در فیزیک و ریاضی کار کرده بودند، به دانشگاه لندن دعوت کرده بودند و شب و روز تحقیقات می‌کردند. یادم هست زمانی که با کشتی به انگلستان می‌رفتیم، کشتی از ترس زیردریایی‌های آلمانی فقط روزها حرکت می‌کرد. به هر حال، من تا سال 1948 در انگلستان بودم و بهد دوباره به ایران برگشتم؛ تا این که دو سال بعد به دعوت دانشگاه هاروارد به‌عنوان «محقق فولبرایت» (بورسیه) به آمریکا رفتم. من در آن دانشگاه به‌عنوان استادیار پژوهشی در زمینه‌ی معادلات دیفرانسیل و سپس در زمینه‌ی دینامیک گازی کار می‌کردم.

دکتر هشترودی هم مثل من یکی از نخستین پژوهشگران فولبرایت ایرانی بود که هم‌زمان با من در دانشگاه هاروارد بود و در زمینه‌ی ریاضیات کار می‌کرد. سال بعد با حمایت دانشگاه هاروارد، بنیاد تحقیقات پیشرفته (Institute for Advanced Study) از من و شادروان هشترودی به‌عنوان محقق فولبرایت دعوت کرد.

البته رفتن به خارج چندان هم آسان نبود. شادروان دکتر سیاسی که در آن زمان رییس دانشگاه تهران بود، بسیار مایل بود که هر کدام از استادان در رشته‌ی خودشان کاری کنند که دانشگاه (که آن هنگام جوان بود) ارتقا پیدا کند. در این زمینه قانونی داشتیم که سفرهایی از این دست را نخست می‌بایست شورای دانشکده‌ی علوم و سپس شورای عالی دانشگاه تأیید می‌کرد و در واقع، من خیلی مدیون همکارانم هستم.

زمانی که من در پرینستون بودم، رییس بنیاد، پرفسور رابرت اوپنهایمر بود که مدیریت ساخت بمب اتمی را برعهده داشت. طبق معمول که هر کسی به آن دانشگاه می‌آمد، نخست با او مصاحبه می‌کردند، با من هم مصاحبه کردند. اوپنهایمر تا فهمید ایرانی هستم، گفت من شاگردی ایرانی داشتم به نام دکتر کمال (استاد کمال‌الدین جناب) و سراغ وی را گرفت. دکتر جناب با ما در دانشگاه نانسی بود و بعد از گرفتن کارشناسی به کالیفرنیا (کلتک) رفته بود و در آن‌جا مدتی شاگرد اوپنهایمر شده بود.



ـ حضور و ارتباط علمی با اینشتین در واپسین سال‌های حضورش در بنیاد پژوهش‌های پیشرفته‌ی پرینستون


حضور من در Institute for Advanced Study، هم‌زمان بود با واپسین سال‌های فعالیت اینشتین در بنیاد. رییس بخش ریاضی دانشگاه پرینستون که انگلیسی بود، من را به اینشتین معرفی کرد و در مدتی که در پرینستون بودم، در زمینه‌ی نگره‌های اینشتین درباره‌ی نزدیکی نیروهای الکترومگنتیک و گرانش کار می‌کردم.

من از سپتامبر 1951 تا سپتامبر 1952 در پرینستون افتخار آشنایی با اینشتین را پیدا کردم. البته از سال 1936 مکاتباتی با او داشتم، چون پایان‌نامه‌ی دکتریِ من در پاریس در زمینه‌ی حرکت براونی بود که در سال 1905 اینشتین مطالبی درباره‌ی آن نوشته بود. یادم هست نخستین دیدار و نشستِ من با اینشتین در پرینستون، صبح نخستین سه‌شنبه‌ی سپتامبر 1951 بود. او روزها حدود ساعت 10 سر کار می آمد و حدود ساعت 1 بعدازظهر هم می‌رفت. دیدارهای من با ایشان معمولاً روزهای سه‌شنبه بعد از ساعت 10 بود و گفت‌وگوهای ما تنها درباره‌ی «Unified Field Theory» بود. البته کار اینشتین بیشتر نسبیت عمومی بود، نه فیزیک کوانتوم؛ اما خب، به‌هرحال با همدیگر پیوستگی دارند.

رابرت اوپنهایمر و اینشتین از ساخت بمب هیدروژنی که در آن زمان آمریکا در تلاش برای تولید آن بود، بسیار ناراحت بودند. اوپنهایمر به دلیل این مخالفت‌ها متأسفانه برکنار شد و اینشتین هم که اساساً برکنار بود. هر دوی آن‌ها از انفجار بمب اتمی در هیروشیما هم به‌شدت ناراحت بودند و نگران بودند که اگر بمب هیدروژنی ساخته شود، پیامدهایی به‌مراتب بدتر از بمب اتمی داشته باشد. البته با من در این مورد سخنی نمی‌گفتند، اما با هم که صحبت می‌کردند، پسدا بود که بسیار ناراحت‌اند. من تا پایان سال 1952 در دانشگاه پرینستون بودم و باز به تهران برگشتم و تدریس را ادامه دادم. در مدتی که من در ایران نبودم، شادروان دکتر احمد به‌فروز و شادروان دکتر عباس ریاضی کرمانی درس‌های من را ارائه می‌دادند.

ـ مجلس یابود اینشتین
زمانی که در آمریکا بودم، دوستی داشتم به نام ابراهام پایس (Abraham Pais) که سال‌ها با اینشتین کار می‌کرد و بعدها استاد فیزیک دانشگاه راکفلر در نیویورک شد. او که لهستانی بود، بسیار شبیه یکی از دوستان نزدیک من در دانش‌سرای عالی بود. وقتی که به تهران می‌آمدم، با او قرار گذاشتم که اگر موضوعی مورد علاقه من مطرح شود، با من در تهران تماس بگیرد. یک روز (در آوریل 1955) به من تلفن زد که اینشتین در بیمارستان فوت کرده است. همان روز این پیغام را به دکتر اقبال، رییس وقت دانشگاه تهران نشان دادم و گفتم اگر لازم است شرحی بنویسم؛ او هم گفت بنویس. دو روز بعد در دانشکده‌ی علوم دانشگاه تهران جلسه‌ای برای یادبود اینشتین ترتیب دادند که البته به من نگفته بودند و از طریق یکی از دوستانم که من را به مراسم برد، باخبر شدم. در آن مجلس یادبود نخست دکتر اقبال قدری بر اساس شرحی که من نوشته بودم، درباره‌ی اینشتین سخن گفت و بعد هم دکتر حسابی و دکتر هشترودی و من قدری درباره‌ی او سخن گفتیم.



ـ همکاری با آژانس فضایی آمریکا از بدو راه‌اندازی در آغاز دهه‌ی 1960


پس از آن، مسائلی در دانشکده‌ی علوم برای من پیش آمد که در سپتامبر 1956 به واشنگتن آمدم و در اداره‌ی ملی استانداردهای آمریکا سرگرم کار شدم. شوروی در سال 1957 ماهواره‌ی اسپوتنیک را به فضا فرستاد و آمریکایی‌ها هم با این که کارهایی درباره‌ی فضا می‌کردند، تا آن زمان موفق به پرتاب ماهواره به فضا نشده بودند. این بود که پس از ریاست‌جمهوری کندی در 1960 تصمیم گرفتند که آژانس فضایی آمریکا (ناسا) را راه بیندازند و من در همان زمان که در آن اداره کار می‌کردم، به مدت دو سال، هفته‌ای دو روز به‌عنوان مشاور در اداره‌ی مقدماتی ناسا در مرکز فضایی گودارد کار می‌کردم و از 1964 رسماً به ناسا منتقل شدم.

ـ مشارکت در محاسبات پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه

پس از شکل‌گیریِ ناسا قرار شد همان دهه به ماه بروند. من در بدو ورود به ناسا در برنامه‌ی فضایی سرنشین‌دار (مأموریت آپولو) کار می‌کردم و عضو گروهی بودم که محاسبه‌های پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه را انجام می‌دادند. من تنها عضو خارجی گروه بودم. البته چند آلمانی هم در این پروژه کار می‌کردند که تبعیت آمریکایی داشتند. ما باید گرانش زمین و ماه را محاسبه و مشخص می‌کردیم که چه اندازه و چه اصلاحاتِ میان‌دوره‌ایِ نیرومندی برای استقرار یک راکت در مدار ماه مورد نیاز است. یک اشتباه کافی بود تا راکت با ماه برخورد کند و یا از مدار بیرون بیُفتد و به اعماق فضا برود. ما همچنین می‌بایست جزئیاتِ بازگشتِ دوباره‌ی فضاپیمای سرنشین‌دار را هم محاسبه می‌کردیم.

ـ خاطره‌ی تلخ آتش گرفتن آپولو 1

از آن دوران خاطرات فراوانی دارم که هنوز هم وقتی یاد‌ آن‌ها می‌اُفتم، تنم می‌لرزد. وقتی می‌خواستند آپولو 1 را پرتاب کنند، در مرکز ناسا از تلویزیون بزرگی که داشتیم، پرتاب آن را تماشا می‌کردیم. این فضاپیما همین که فضانوردان خواستند سوار آن شوند، آتش گرفت و فضانوردان جان دادند. هر کس این صحنه‌ها را ببیند ناراحت می‌شود. مرگ دل‌خراش فضانوردان که افرادی تندرست و ورزش‌کار بودند و تمرینات بسیار سختی را هم پشت سر گذاشته بودند، بسیار ناراحت‌کننده بود. سرانجام در جولای 1969 بود که آپولو 11 توانست با موفقیت به ماه برود و برگردد و پس از آن آپولو 13 هم در راه دچار مشکل شد، ولی دست‌‌اندرکارانِ برنامه و دانشمندانِ گروه توانستند با زیرکی آن‌ها را به سلامت برگردانند، که کار بسیار دشواری بود.





ـ دریافت نشان افتخار برای همکاری در مأموریت سفر به ماه، از رییس‌جمهور وقت آمریکا
س از موفقیت مأموریت آپولو 11 جشن گرفتند و ما را به کاخ سفید دعوت کردند و به دلیل همکاری در این مأموریت فضایی تاریخی، از رییس‌جمهور وقت آمریکا نشان گرفتیم. یادم هست مراسم باشکوهی بود که شمار خبرنگاران در آن‌جا بسیار بیش‌تر از دانشمندان و پژوهشگران بود. ناسا در آغاز دارای 10 مرکز گوناگون بود و تا جایی که یادم می‌آید، در آن سال‌ها من تنها ایرانی در مرکز گودارد بودم. ایرانی دیگری که بعدها به ناسا آمد، دکتر کاظم امیدوار بود که در بخش فیزیک اتمسفریک کار می‌کرد.

ـ همکاری در طرح‌های فضایی پس از بازنشستگی از ناسا

من در آوریل 1971 و در 62سالگی به دلیل گرفتاری شخصی که در تهران برایم پیش آمد، با این که می‌توانستم تا 65سالگی در ناسا کار کنم، تقاضای بازنشستگی کردم و به ایران برگشتم. با این همه، یک سال بعد دوباره به آمریکا برگشتم. در آن‌جا پروژه‌ای مرتبط با طرح جنگ ستارگان بود که در آن همکاری داشتم و پس از آن دیگر در جایی مشغول نبودم و در طول این سال‌ها عضو چند انجمن و ویراستار چند مجله‌ی علمی بودم.



برگرفته از : «خبرآنلاین»
http://www.khabaronline.ir/detail/321760/science/astronomy
ویرایش و سامان‌بخشی : امیریاشار فیلا



این مطلب به همراه عکس‌های آن، در قالب یک قابل نوشتاری Word نیز به پیوستِ همین روزنوشت در دست‌رس دوست‌داران است.

دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 09:00  
 نظرات    
 
قنبر انگورج غفاری 21:46 دوشنبه 20 آبان 1392
0
 قنبر انگورج غفاری
روحش شاد و راهش پر رهرو باد!
اختر قلی زاده 07:49 سه شنبه 21 آبان 1392
0
 اختر قلی زاده
روحشان شاد
ممنون آقای مهندس.
پیمان شبستانی 16:27 سه شنبه 21 آبان 1392
0
 پیمان شبستانی
متاسفم که از وجود همچین افرادی محروم هستیم واقعا دیگه نمیشه به اینها گفت ایرانی و پزشون رو داد چون اکثرشون دیگه فارسی رو هم به سختی صحبت میکنن و چند دهه هست به ایران نیامدن