پس از گذشت هفتاد سال از شهادت دو برادر آذربایجانی، اردیبهشت امسال از این دو فرزند دلاور ایرانزمین قدردانی شد. این آذربایجانیهای غیور جان دادند تا خوزستان و خرمشهر و تبریز بمانند؛ برای ایران بمانند؛ تا ایران یکپارچه بماند...
برای نخستین بار، پس از گذشت هفتاد سال از شهادت دو برادر آذربایجانی، غلامعلی بایندر و یدالله بایندر، در سومین همایش ملی خلیج فارس (اردیبهشت 1392ـ بندرعباس) از این دو فرزند دلاور ایرانزمین قدردانی و به بازماندگان آنها یادبودهایی اهدا شد.
این آذربایجانیهای غیور جان دادند تا خوزستان و خرمشهر و تبریز بمانند؛ برای ایران بمانند؛ تا ایران یکپارچه بماند؛ و درس آزادگی و قهرمانی شود برای رزمندگان و دلاورانِ جنگ دیگر این سرزمین: جنگ ایران و عراق؛ جنگ ایران و نیمی از جهان.
ماجرا از این قرار بود که در پی به بنبست رسیدنِ مذاکرات ایران و استعمار بریتانیا دربارهی حق حاکمیتِ جزایر سهگانهی ایران، مقامات دولتی و نظامی ایران در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ میلادی از جزیرههای تنب دیدار کردند. دراین بازدیدها، دریادار «غلامعلی بایندر»، فرماندهی وقت نیروی دریایی ارتش ایران، پس از گفتوگو با ساکنان جزیره، به مقامات نظامی بریتانیا اظهار داشت که جزیرههای تنب و بوموسا بخشی جدانشدنی از سرزمین ایران بودهاند و خواهند ماند.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم در نهم شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی (یکم سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی)، با این که ایران بیطرفی خود را در این جنگ اعلام کرده بود، دو دولتِ زیادهخواه و سیریناپذیر شوروی و بریتانیا که تا چندی پیش از آن شمال و جنوب ایران را در تسخیر خود داشتند، در دوم شهریور 1320 به این بهانه و دستاویز که رضاخان به خواستهی متفقین برای اخراج نیروهای آلمانی توجه نکرده، از شمال و جنوب ایرانِ عزیزمان را اشغال کردند.
در واقع، ساعت چهار بامداد سوم شهریور، سفیر اتحاد جماهیر شوروی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور، نخستوزیر وقت رفتند و طی یادداشتهایی همانند، به دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوریِ آن دو کشور در خصوص اخراج جاسوسهای آلمانی، در کمال تأسف ارتشهای دو دولت وارد خاک ایران شدهاند. در آن روز نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سوی تهران پیشروی کردند. ارتش ایران با وجود همهی شجاعتهایی که نیروهای غیورش به خرج دادند، بهخاطر کمبود تجهیزات نتوانست در برابر این تهاجم اشغالگرانه چندان تاب بیاورد؛ و رضاشاه با فشار متفقین، بهویژه دولت بریتانیا ناچار به استعفا شد.
هواپیماهای شوروی با بمباران شمال ایران، نیروی دریایی نوپای ایران و ناو جنگی «ببر» را درهم شکستند.
انگلیسیها و روسها در حالی تصمیم به حمله و اشغال کشورمان گرفتند که آلمان و متحدانش (اسپانیا و ایتالیا) وضعیت ناگواری را برای ارتش متفقین در اروپا پدید آورده بودند و تنها راه رهایی متفقین از این ناگواری، گذر از ایران بود.
با آغاز تهاجم روسها و انگلیسیها، در شمال کشتیهای روسی با خشونت بندرپهلوی را به توپ بستند و باعث کشته شدنِ «ناوسروان یدالله بایندر» شدند. در جنوب هم در بندر خرمشهر که پایگاه نیروی دریایی ایران به سرپرستی «دریادار غلامعلی بایندر» بود، مقاومت دلیرانهای صورت گرفت، که طی آن و در همان ساعاتِ آغازین، بسیاری از افسرانِ غیرتمند و میهنپرستِ نیروی نوبنیاد دریایی ایران جان باختند، اما حتا یک وجب از خاک پرگهر میهن و مرزهای آبی آن را به متجاوزان و اشغالگران تسلیم نکردند.
کشتیهای آتشگرفتهی ایرانی پس از تجاوز و حملات هوایی اشغالگرانهی متفقین، در مکانی نامعلوم.
گذر تانکهای زرهی ارتش متفقین از شهر کرمانشاه ؛ شهریور 1320 خورشیدی.
ارتش شوروی و انگلیس در حال ورود به تهران ؛ شهریور 1320 خورشیدی.
ورود ارتش انگلیس به پالایشگاه آبادان ؛ شهریور 1320 خورشیدی.
غلامعلی بایندر در سال 1277 خورشیدی زاده شده، و آموزشهای متوسطهی خود را در مدرسهی دارالفنون به پایان رسانده، و در سال 1299 از مدرسهی نظام مشیرالدوله با درجهی ستواندومی فارغالتحصیل شده بود.
او در سال 1310 و در شرایطی که با درجهی سرگردی مسئولیت فرماندهی هنگ توپخانهی لشکر یک مرکز را عهدهدار بود، برای تشکیل نیروی دریایی ایران به همراه یک گروه 200نفری برای آموزش رهسپار ایتالیا شد و پس از پایان دورهی آموزش، به همراه ناوهای خریداریشدهی نوین به میهن بازگشت و نیروی دریایی نوین ایران را در آبهای گرم خلیج همیشهفارس، سر و شکل داد.
جوانان ایرانی حتماً باید بدانند که دریابان غلامعلی بایندر در حالی در سال 1310خورشیدی به سِمت کفیل فرماندهى نیروی دریایى جنوب منصوب و رهسپار آنجا شد که حضور بایندر در این منصب برای پاسداری از حریم مرزهای آبی ایران، بهویژه اروندرود، اهمیت بسیار داشت و حیاتی بود.
اروندرود در برهههای زیادی از تاریخ، کانون اختلافات میان ایران با همسایگان غربی بود. بر پایهی آخرین قرارداد منعقده میان ایران و پادشاهی عثمانی (پیش از استقلال عراق) مربوط به پروتکل 1292 هجری خورشیدی (برابر با 1913 میلادی) و تحدید حدود 1914، برای نخستین بار اروندرود، از دهانهی آن و به طول 81کیلومتر به دولت عثمانی واگذار و ورود اتباع ایرانی به اروندرود، بهمنزلهی ورود به خاک عثمانی قلمداد میشد؛ تا این که دولت ایران پس از استقلال عراق و به رسمیت شناختن دولت آن کشور، طی یادداشتی به جامعهی بینالملل و دولت عراق اعلام کرد که قراردادهای منعقده با دولت عثمانی از نظر ایران فاقد اعتبار است.
در پی این اعلام نظر، روابط دو کشور رو به تیرگی گذاشت و مذاکرههای دوسویه آغاز شد. دولت بریتانیا که نقش عمدهای در استقلال عراق داشت، بهمنظور تأمین منافع گوناگون خود در هند و تسلط بر خلیجفارس، با گماردنِ یک افسر انگلیسی به سمت رییس بندر بصره و ایجاد زمینهی حضور وی در نشستهای برگزارشده میان دو دولت ایران و عراق، عملاً با دستیابی ایران به امتیاز حاکمیت مشترک در اروندرود مخالفت کرد؛ که پیامد آن صدور پیماننامهی تازهای در سیزدهم تیرماه 1316 خورشیدی (برابر با 1937 میلادی) میان ایران و عراق بود.
در آن پیماننامه که باز هم با نفوذ استعمارگرانهی بریتانیا تدوین شده بود، خط تالوگ (خط عمیق رودخانه) در بخش کوچکی از مسیر اروندرود بهعنوان مرز مشترک تعیین شده و بقیهی خط مرزی در حد خط کمعمق ساحل ایران منظور، و مقرر شده بود که ظرف مدت یک سال قراردادی برای تشکیل ادارهی مشترک اروندرود تنظیم شود و به امضای دو طرف برسد.
رضاخان پس از پذیرش پیماننامه و برای آن که در قرارداد یادشده امتیازهای بیشتری از دست ندهد، طی حکمی فرماندهی وقت نیروی دریایی (ناخدا یکم، غلامعلی بایندر) را بهعنوان نمایندهی دولت ایران در امور دریایی، به وزارت امور خارجه معرفی کرد.
رضاشاه پس از ورود ارتش متفقین به خاک ایران و پیش از آن که برای همیشه ایران را ترک کند.
ارتش ایران پس از آتشبس در نزدیکیهای دهات «زیبری» در کرمانشاه ؛ شهریور 1320 خورشیدی.
خلبانهای شوروی آمادهی پرواز با هواپیماهای امریکایی در آبادان ؛ تاریخ، نامعلوم.
هواپیماهای جنگی امریکا، آماده برای کمک به شوروی، در مکانی نامعلوم در آبادان.
نیروهای ارتش متفقین در کنار یک دستگاه از تانکهای شرمن بریتانیا در قزوین ؛ تاریخ، نامعلوم.
از مأموریتهای مهم زندهیاد بایندر در این منصب و مسئولیت، سفر به جزیرههای تنب بههمراه گروهى از افراد نیروی دریایى در سال 1313 خورشیدی بود. او ضمن دیدار از آنجا، رسماً به مقامات نیروی دریایى بریتانیا، مستقر در تنب اعلام کرد که این جزیره بخشى جدانشدنی از ایران است. وی با این کار زمینهساز نگرانى و اعتراض وزارت خارجهی بریتانیا شد. چرا که یک سال پیش از آن و در سال 1312 نیز به دستور غلامعلی بایندر،ناو «پلنگ» متعلق به نیروی دریایی ایران به بندر باسعیدوی جزیرهی قشم رفته بود و با پایین آوردنِ پرچم بریتانیا، پرچم ایران را در آن بندر برافراشته بود. این کار، هیجان گستردهای در بحرین و کرانههای جنوبی خلیجفارس پدید آورده بود.
شهید بایندر که 48 ساعت پیش از شهادت، افزون بر مسئولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقهی جنوب خوزستان نیز منصوب شده بود و تیپ مستقل مرزی را زیر فرمان داشت، در ساعت چهار بامداد سوم شهریور 1320، با شنیدن صدای انفجار، بهتندی از اقامتگاه خود بیرون رفت و با قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی، خود را به مقر فرماندهی رساند و پس از صدور دستورهای لازم به افسران ستاد و فرماندهان، به تلگرافخانه رفت و گزارش رخدادها و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران و اهواز مخابره کرد. آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، شماری از نیروهایش را مأمور ایستادگی در برابر مهاجمان کرد و خود که مسلح به تنها یک قبضه تفنگ برنو بود، همراه با «سروان ولیالله مکرینژاد» که معاون فرماندهی گردان یکم هنگ هشت توپخانه بود، با خودرو و از راه خشکی، راهی خرمشهر شد؛ تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقهی حفار تشکیل دهد. اما چند دقیقه پس از راه افتادن، او و همراهش با نیروهای موتوریزهی مهاجمان انگلیسی روبهرو شدند و در حین مقاومت و جنگوگریز با آنان، در شرایطی که تلاش میکردند با بهرهگیری از پستی و بلندیهای منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند، با رگبار مسلسل متجاوزانِ انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بیسیم خرمشهر به شهادت رسیدند.
نیروهای ارتش بریتانیا در حال گذر از منطقهای نامعلوم از خاک ایران.
دریادار بایندر با توجه به اقامت چندساله در کشورهای اروپایى، به زبانهای انگلیسى، فرانسوی، ایتالیایى و ترکى تسلط داشت و به این زبانها به خوبى سخن مىگفت. او در روزگار اقامتش در جنوب کشور، به بررسیها و مطالعات شایانتوجهى دربارهی خلیج فارس دست زد، که نتایج برخى از آنها را بعدها منتشر کرد. بخشی از آثار او عبارتاند از:
1. نقشهی خلیج فارس (تهران، 1310 خورشیدی)
2. خلیج فارس (خرمشهر، 1317 خورشیدی)
3. جغرافیای خلیج فارس (تهران، 1319 خورشیدی)
4. اصول دریانوردی
5. آییننامههای توپخانه (در شش جلد)
6. راهنمای ناوی
7. مقالاتى در مجلهی ارتش شاهنشاهی
8. دستور تیر توپخانهی سبک
9. آییننامهی مشق پای توپ کوهستانی.
در بلوار ساحلی خرمشهر که به «شهر خون و حماسه» شهره است، بزرگنوشتهای هست که نام این قهرمان ملی بر آن نقش بسته است. شاید بسیاری از جوانانِ شهر ندانند که نام این قهرمان از چه رو و از چه هنگام جاودانه شده و در آنجا نگاشته شده است؛ اما بزرگسالان بهخوبی به یاد دارند که دریابان غلامعلی بایندر کیست. او دلاورمردی بود که در مقام نخستین فرماندهی نیروی دریایی ایران، در شهریور ١٣٢٠ خورشیدی، تسلیم شدن در برابر متجاوزان انگلیسی را برنتافت و چهره در رخ خاک کشید.
آرامگاه این قهرمان ملی در خرمشهر و در یک مکان نظامیست که جز اندک نظامیانی که شاید بایندر را بشناسد، کسی از جای مزار و یادمان او آگاهی ندارد. اکنون که به ابتکار دبیر جشنوارهی خلیج فارس (همایون امیرزاده) پس از هفتاد سال یاد این قهرمان ملی و برادرش نکو داشته شده است، کاش ترتیبی هم اتخاذ شود تا حضور همگان بر آرامگاه او امکانپذیر و آسان شود؛ تا ایرانیانِ امروز بدانند که آسایش و یکپارچگی امروز ایران به بهای چه رشادتها و جانفشانیها به دست آمده است.
شعارهای دروغین استعمارگران فریبکار همزمان با اشغال ایران.
ـ بخشی از متن وصیتنامه شهید دریادار غلامعلی بایندر :
«تو ای ایرانی، که در این سرزمین پهناور زیست میکنی و خلیج فارس را تنها به این انگیزه که بخشی از وطن توست، دوست میداری، ای هموطن که کرانههای سوزان خلیج فارس زادگاه توست و این ژرفای زندگیبخش، مرواریدهایش را نثار تو میسازد تا مزد تلاشت را از کام کوسهها بهدرآری و ماهیانش را هدیهی فرزندانت، تا قوت آنان را تأمین کنی، و تو که فرسنگها دورتر از این دریای ایرانی، خلیج فارس را تنها از روی نقشههای جغرافیا میشناسی، آیا هرگز با خود اندیشیدهای که این آب تلخ و شور پهناور، بهترین پاسدار تاریخ تو، شرف تو و ملیت توست؟
تو ای ایرانی که در گوشهای از این آب و خاک به سر میبری و به فرهنگ و تمدن خویش میبالی و افتخار میکنی، هیچ میدانی که همین دریا، زادهی فرهنگ و تاریخ و تمدن تو بوده است؟ هیچ میدانی که اگر روزگاری، که هرگز چنان روزی مباد، ایران این مرز دریایی خود را از دست بدهد و یا نیروی لازم برای پاسداری از آبهای آن نداشته باشد، همهی ما چون پرندهای اسیر در قفس زادگاهمان زندانی خواهیم شد؟
تو ای ایرانی، همواره به یاد داشته باش که اگر چنان روزی فرا رسد، همهی شیرینیهای زندگی در کامت شرنگ خواهد شد. اگر میخواهی این سرزمین، بزرگ و سربلند بماند و تو که فرزند و زادهی این سرزمینی، از این سربلندی ببالی و افتخار کنی، اگر میخواهی که شایستهی نام ایران و اقوام ایرانی باشی، نخست این مایهی زندگی خود را پاسدار باش؛ این مرز محافظ را نیرو ببخش، و آن را چنان که به میراث بُردهای، به دست آیندگان بسپار».
روانشان شاد و یادشان زنده ...
برگرفته از :
وبگاه کانون پژوهشهای خلیج فارس
www.persiangulfstudies.com
ویرایش و بازتنظیم : امیریاشار فیلا