نزدیک به شانزده سال پیش، هنگامی که تازه دورههای مقدماتی و پیشرفتهی روزنامهنگاری را زیر نظر استادانِ کاربلد و نامدارِ «مرکز تحقیقات رسانهها» به پایان رسانده بودم و بهعنوان یک روزنامهنگارِ متخصص در حوزهی مهندسی، ساختمان، معماری و شهر، مدیریت اجراییِ نشریهی تخصصی و کشوریِ سازمان نظام مهندسی اصفهان («دانشنما») را پذیرفته و به دنبالِ تجربهها و دستاوردهای تازه در زمینهی «ژورنالیسمِ تخصصی» بودم، در دعوتنامهها و فراخوانهایی که سازمانها و نهادهای گوناگون به دفاتر مطبوعات میفرستادند ـ و در آن زمان غالباً با دورنگار (یا فکس) ارسال، یا بهندرت ایمیل میشدند ـ عبارتی مشتمل بر دو واژه، توجهم را برانگیخت: «اصحاب رسانه» (یا گاهی «اهالی رسانه»)؛ که خبرنگاران، گزارشنویسان، اعضای تحریریه، عکاسها، دبیرانِ سرویس، سردبیران و گاه حتا صفحهبندها، گرافیستها و صفحهآرایانِ شاغل در مطبوعات را دربرمیگرفت.
طی فرآیندی که شاید بعدها آن را در مقالهای مبسوط و مشروح بنگارم، بهعنوان یک ویراستار/روزنامهنگارِ دارای علاقهی دیرینه به زبانشناسی، به این جمعبندی رسیدم که باید واژهای رساتر، گویاتر و فراگیرتر باشد یا ساخته شود، تا جایگزینِ عبارتهای نهچندان دقیق و خوشآهنگِ «اصحاب رسانه» و «اهالی رسانه» شود؛ و طبعاً پیش از هر کاری، به بررسی و جستوجو در گنجینهی سترگِ ادبیات کلاسیک پارسی پرداختم و به پیشینهای ریشهدار در شیوههای ساختنِ واژههای بیانگرِ پیشه و شغل، و صفتهای فاعلیِ بیانگرِ کُنشِ غالب و مستمر رسیدم:
■ در زبان پارسی سدههاست ساختاری جااُفتاده و پُرکاربرد برای ساختنِ صفتهای فاعلیِ بیانگرِ پیشه و نامیدنِ حرفهمندان و صاحبانِ مشاغل بوده و هست: نام + پسوند «گر». ـ برای نمونه: آهنگر، مسگر، زرگر، رویگر، سفالگر، شیشهگر، کوزهگر، میناگر، داروگر، کیمیاگر، چلنگر، نعلگر، نگارگر، کارگر، کِشتگر، برزگر (برزیگر)، بازیگر، شناگر، ریختهگر (در اینجا «ریخته»: صفتِ جایگزینِ نام)، درودگر، کمانگر، دواتگر، سوداگر، رُفتگر، کفشگر، صورتگر، آرایشگر، دانشگر، آزمایشگر، پژوهشگر، درمانگر، گزارشگر، رامشگر، خنیاگر، سینماگر، دِروگر، صنعتگر، آبادگر، امدادگر، شمشیرگر، تعلیمگر، اِکسیرگر، بوریاگر، مساحتگر، سرهگر (=صراف)، شعبدهگر، صناعتگر، گِلگر، پنبهگر، چرمگر، شکارگر، پالایشگر، رودگر (=سازندهی تارهای ساز و زهِ کمان).
■ در زبان عربی هم برای نامیدنِ حرفهمندان، ساختارهایی همانند موجود است، که متداولترینشان، بُردنِ سه حرفِ اصلی و ریشهایِ هر فعل به وزنِ «فعّال» است، که طبعاً واژههای تازیِ راهیافته به زبان پارسی را هم دربرمیگیرد. ـ برای نمونه: نقّاش، قنّاد، بنّا، قصّاب، طرّاح، بقّال، صرّاف، حمّال، دبّاغ، صبّاغ، رسّام، حلّاج، لبّاف، لوّاف، بزّاز، رزّاز، طرّار، ضرّاب، خرّاط، فرّاش، طبّاخ، خبّاز، حفّار، علّاف، نصّاب، جلّاد، صیّاد، سلّاخ، سقّا، صحّاف، خطّاط، توّاب، سیّاف، غسّال، رقّاص، رمّال، دلّال، فخّار، خیّام، ندّاف، نجّار، مسّاح، سیّاح، حدّاد، مَلّاک، غوّاص، خَمّار، حجّار، فلّاح، مدّاح.
■ نکتهی جالب این است که هر دو ساختارِ یادشده، یعنی «نام+گر» و «فعّال» در هر دو زبانِ پارسی و تازی برای مقصودی دیگر هم به کار میروند: ساختنِ صفتهای فاعلیِ پایدار و دارای ماهیتِ مستمر:
ـ نمونههایی از صفتهای فاعلیِ پایدار با ساختارِ «نام+گر»: حسابگر، دادگر، بیدادگر، ستمگر، جلوهگر، حیلهگر (حیلتگر)، ویرانگر، توانگر، عشوهگر، فتنهگر، تلاشگر، افسونگر، جادوگر، اخلالگر، آشوبگر، استعمارگر، استثمارگر، اشغالگر، گردشگر، آغازگر، روشنگر (در اینجا «روشن»: صفتِ جایگزینِ نام)، تماشاگر، نوازشگر، نظارهگر، نشانگر، سوداگر، یاریگر، توطئهگر، ستایشگر، نیایشگر، پرستشگر، پرسشگر، چالشگر، سازشگر، نواگر، چارهگر، ستیزهگر، پیکارگر، خصومتگر، آفرینشگر، وفاگر، خیانتگر، خدمتگر، طاعتگر، دریوزهگر، افسوسگر، آفرینگر (=تحسینکننده)، شفاعتگر، مویهگر، کوچگر (=مهاجر)، تسریعگر، شتابگر، مطالبهگر، نوشگر، چاپگر، نمایشگر.
ـ گفتنیست برخی «اسم مصدر»هایی که با افزودنِ «ی» به صفتهای فاعلیِ یادشده ساخته شدهاند، گاه از خودِ صفت پُرکاربردتر شدهاند؛ برای نمونه: روشنگری، گردشگری، مطالبهگری، پرسشگری، آفرینشگری.
ـ نمونههایی از صفتهای فاعلیِ پایدار با ساختارِ «فعّال»: رزّاق، جبّار، حرّاف، غمّاز، فتّان (یا فتّانه)، شیّاد، مکّار، کرّار، طمّاع، طرّار، بشّاش، سفّاک، خلّاق، فرّار، کذّاب، شکّاک، برّاق، شفّاف، جذّاب، غدّار، عیّاش، دجّال، نفّاخ، غرّا، سیّار، دوّار، فیّاض، کشّاف، سیّاح، قهّار، فحّاش، طیّار، سجّاد، مدّاح، طنّاز، عبّاس، قتّال، شَدّاد، سبّاب، فخّار، حشّاش، کلّاش، قوّام، ثَبّات، خنّاس، قلّاش، حنّان.
ـ بد نیست این را هم بگویم که گاهی هر دو شیوهی یادشده برای ساختنِ نام ابزار نیز به کار میروند؛ برای نمونه: نمایشگر، چاپگر، نشانگر، مالشگر (=ماساژور)، حفّار، طیّاره، قلّاده، سجّاده، سبّابه، قذّاف.
با این پیشینهی غنی و سازمانیافته، و بهویژه با توجه به تجربههای متأخر و تازهتر در دورهی معاصر، مانند ساختن واژههایی جااُفتاده و رسا همچون آرایشگر، گزارشگر، پژوهشگر، امدادگر و سینماگر (که برای نمونه، «سینماگر» تقریباً همهی پیشهها و مشاغل مرتبط با سینما، از «کارگردان» و «فیلمنامهنویس» و «بازیگر» و «تدوینکننده» گرفته، تا «صدابردار» و «طراح صحنه» و «عکاس پشت صحنه» را دربرمیگیرد)، پیشنهاد من برای نامیدنِ همهی کسانی که در بخشهای گوناگونِ صنعتِ بسیار گسترده و پُردامنهی «رسانه» (Media) کار میکنند، واژهی رسا و خوشآهنگِ «رسانهگر» است؛ تا دیگر از به کار بردنِ عبارتهایی همچون «اصحاب رسانه» و «اهالی رسانه» هم بینیاز باشیم.
امیر یاشار فیلا بهار ۱۳۹۸ خورشیدی
|
|