www.iiiWe.com » خاطره‌ای از اعلام درگذشت قیصر امین‌پور در رادیو

 صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 خاطره‌ای از اعلام درگذشت قیصر امین‌پور در رادیو بخش عمومی

10


همزمان با سالروز درگذشت قیصر امین‌پور، یکی از مدیران رادیو به یادآوری خاطره‌ای تلخ از اعلام خبر درگذشت این شاعر در رادیو پرداخت.

به گزارش ایسنا، یدالله گودرزی (شهاب) - مدیر گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران - در یادآوری این خاطره نوشته است:

«خاطرات شیرین زیادی از استادم مرحوم امین‌پور دارم؛ چه از دیدارها و جلسات شعر و چه کلاس‌های دانشگاه، اما تلخ‌تربن خاطره‌ام:

ساعت چهار و نیم صبح بود که هنوز بیدار بودم. سر شب، مجموعه شعر قیصر جدید را یکی از دوستان امانت گرفته بود و توی ذهنم یادآوری می‌کردم که فردایش پس بگیرم.

در اوایل صبح، ناگاه پیامکی از دوستم دکتر اسماعیل امینی رسید دقیقا با این کلمات:

«بیچاره شدیم، قیصر هم رفت»

تنم تیر کشید، انگار پتکی گران به سرم خورد، بلافاصله تماس گرفتم، دیدم اسماعیل گریه‌کنان خبر را تایید کرد و گفت در بیمارستان دی، نزدیک توانیر است، به دوسه تن از دوستان زنگ زدم و راهی بیمارستان دی شدم. چند نفر از شاعران گرد آمده بودند گریان و ویران، هر کسی در گوشه‌ای ضجه می زد. خانم اشراقی، همسر گرامی قیصر، ساعد و امینی و ... .

اختیار گریه از دست رفته بود، گریه‌کنان به یکی از مسؤولان خبر رادیو زنگ زدم و ساعت شش صبح بیدارش کردم و خبر فاجعه درگذشت قیصر را گفتم.

چند شعرش را هم که در ذهن داشتم نقل کردم تا بنویسد و در اخبار رادیو اعلام کند.

کمی بعد شفیعی کدکنی رسید؛ در حالی که دست بر سر می‌کوبید و صدای گریه‌هایش همه را منقلب‌تر کرده بود. در همان اوان آقای حسین حسینی از خبر زنگ زد و حیرتزده گفت این بنده خدا کی بود؟؟
پرسیدم چرا؟
گفت تا در تحریریه خبر رادیو، این خبر را گفتم همه بی استثنا گریه و زاری کردند و من متاثر شدم که چرا کم می شناسمش، چون کمتر کسی را دیده‌ام که اینقدر محبوب باشد و همه بشناسندش.

خلاصه، بعد آقای حسینی گفت دنبال کسی است که بعد از اعلام خبر درباره قیصر با او گفتگو کنند، گفتم برایت از دوستان قیصر هماهنگ می‌کنم، بیابانکی دراین حین از راه اصفهان زنگ زد، خبر را به او هم گفتم.

برای گفتگو خواستم هماهنگ کنم اما نشد. سرانجام قرعه به نام حقیر افتاد و بچه‌های خبر با بنده از رادیو گفتگو کردند و خبر تاسف‌بار درگذشت قیصر امین پور را ساعت هفت و نیم اعلام کردم و آنچه در آن هنگام در ذهن داشتم درباره قیصر و جایگاه او گفتم از جمله: مرجعیت او در شعر، شاگردپروری، خلق و خوی کم نظیر، اعتدال و نوآوری وی،
به این ترتیب ناخواسته خبررسان پرواز جانسوز واستخوانگداز قیصر شدم و به این ترتیب ، این خبر تلخ به سرعت به گوش دوستدارانش رسید.

بعد از گفتگو، با مهران دوستی تماس گرفتم تا او که عاشق قیصر و شعرهایش بود تا ظهر به بیمارستان بیاید و خودش، گزارشگر لحظه‌های وداع با قیصر باشد.

مهران هم از جان مایه گذاشت و گزارش‌های تاثیرگذار و متعددی مهیا کرد و چند برنامه را به قیصر عزیز اختصاص دادیم.

روح هر دو هنرمند عزیز شاد

با یاد دوست وارسته، قیصر امین پور عزیز

می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را
غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را
شانه‌هایم زیر این بیداد کم می‌آورند
کاش می‌شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را
کاش دست مهربانی می‌زدود از روی لطف
لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را
کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود
درد های بی شمار ِشاعری نستوه را
دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد
کاش می شد باز گویم دردهای روح را … !»

برگرفته از :
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
در همین زمینه :
■ «بیا عاشقی را رعایت کنیم ...» ؛ یادی از قیصر امین‌پور
■ یادگاری از اردیبهشت سال ۱۳۷۴



شنبه 8 آبان 1395 ساعت 16:00  
 نظرات    
 
فرزانه جهانمردی 09:09 یکشنبه 9 آبان 1395
2
 فرزانه جهانمردی
و قاف حرف آخر عشق است،
آنجا که نام کوچک من آغاز می شود...