روزهای پایانی اسفند در تقریباً همهی خانههای ایرانی، حال و هوایی کموبیش همانند دارد. برای خانوادههایی که هنوز به سنتهای باستانی پایبندند٬ رفتن به پیشواز بهار، پیش از خانهتکانی و با دستبهکار شدن برای سبز کردنِ سبزهها آغاز میشود. مراقبتِ هر روزه از جوانههای سبزی که قرار است به نمادی مهم از هفتسین ایرانیان بدل شوند٬ باعث میشود تا نزدیک شدنِ بهار٬ هر روز بیشتر از روز پیش خود را به رخ بکشد. خانهتکانی، برگزاری جشن
چهارشنبهسوری، و سرانجام آماده شدن برای گستردنِ سفرهی هفتسین در واپسین ساعتهای زمستان، فضای هر خانهای را بهتناسب حال و احوالِ ساکنانش، دستخوش دگرگونی میکند. این فضا برای کودکان و نوجوانان که نخستین تجربههای خود را از نوروز سپری میکنند، شگفتانگیزتر و ماجراجویانهتر است. در حالی که بزرگترها سرگرم به انجام رساندنِ آخرین کارهای مانده از سال کهنه هستند٬ سپردنِ کار هیجانانگیز رنگ کردنِ تخممرغها به بچهها٬ شور و بیتابی آنها برای فرارسیدنِ سال نو را اندکی مهار میکند؛ اما همهی این شور و حالها با لحظهی
جادویی آوردنةِ بستههای هدیهی سال نو بر سر سفرهی هفتسین مقایسهشدنی نیست. برای فرزندانِ کوچکِ خانواده دیگر شکیبایی کردن تا تحویل سال به یکی از آزمونهای دشوار زندگیشان تبدیل میشود و سرانجام، نقطهی اوج همهی این مقدمات، لحظهی افسونکنندهی سالتحویل است.
همهی ساکنانِ سیارهی زمین، سال نوی ایرانی را در یک لحظه و در یک زمان مشترک آغاز میکنند و از سال کهنه به سال نو گام میگذارند. به همین دلیل هم است که نو شدنِ سال، به تجربهای جهانی و میراثی فارغ از مکانِ زیستن انسان تبدیل میشود. این روند، برخلاف تحویل سال در تقویمهای رایج دیگر است. برای مثال، در تقویم میلادی، آغاز سال کاملاً وابسته به محل جغرافیایی است؛ یعنی
در حالی که افرادی در شرق ژاپن واپسین ساعتِ نخستین روز سال نو را میگذرانند، در غرب ایالات متحد آمریکا آخرین روز سالِ کهنه، تازه آغاز میشود. در سال قمری نیز آغاز سال با آغاز ماه قمریِ تازه، یا به سخن دیگر، به هنگام غروب آفتاب تحویل میشود. در نتیجه، حلول سال قمری نیز وابسته به مکان است. سال چینی هم که بر پایهی تقویمی قمریـشمسی است، به همین شیوه تغییر میکند. همهی اینها دلیلی میشود تا تقویم پارسی یکی از معدود تقویمهای زندهی جهان باشد که آغاز سال نو در آن بهگونهای جهانی جشن گرفته میشود. اما در پشتپردهی این تحویل
مبارک چه داستانی هست؟
دلیل یکسان بودنِ لحظهی تحویل سالِ ایرانی در سراسر جهان، به این نکتهی ساده بازمیگردد که مبنایی که ایرانیها برای آغاز سال برگزیدهاند، رویدادی نجومیست؛ رویدادی که ویژهی سیاره ما تعریف میشود. برای ساکنان زمین به نظر میرسد که خورشید هر سال یک بار زمین را در مداری مشخص دور میزند. این مدار مشخص، نامش دایرةالبروج است. در طول یک سال، از دید ناظری که روی زمین ایستاده است، خورشید اندکاندک این مسیر دایرهای را در آسمان میپیماید.
ویژگی این دایرهی فرضی در آسمان این است که با خط استوای سماوی (دایرهای به موازات استوای زمین که در آسمان کشیده شده است و آسمان را به دو نیمکرهی شمالی و جنوبیِ سماوی بخش میکند) منطبق نیست. زمین هر شبانهروز، یک بار به گرد خودش میچرخد و این گردش را حول محوری فرضی که نقاط قطب شمال و جنوب جغرافیایی زمین را به هم پیوند میدهد٬ به انجام میرساند. اگر زمین را در مدارش به گرد خورشید تصور کنید٬ خواهید دید که این محور چرخش زمین به دور خود، بر
صفحهی مداریِ چرخش زمین به دور خورشید عمود نیست و با آن زاویهای معادل ۲۳ و نیم درجه میسازد. همین زاویه است که باعث میشود زمین پدیدهی ظهور فصلهای گوناگون را به خود ببیند. اگر این محور چنین انحرافی نداشت و برای مثال عمود بر صفحهی مدار بود٬ آنگاه زمین در سراسر سال تنها یک فصل را از سر میگذراند. همین انحرافِ مداریِ زمین باعث میشود تا برای بینندهای که روی زمین ایستاده، چنین به نظر برسد که خورشید در طول یک سال زمین را در مسیر دایرةالبروج که با استوای سماوی زاویهی ۲۳ و نیم درجهای دارد٬ دور میزند.
از دید این بیننده٬ خورشید در بخشی از مسیر خود بر روی دایرةالبروج، در زیر استوای سماوی و در بخشی دیگر از مسیر در بالای این استوا قرار دارد؛ و البته برای آن که این گذر را کامل انجام دهد، ناگزیر دو بار استوای سماوی را قطع میکند. زاویهای که دایرةالبروج و صفحهی استوای سماوی میسازند، در عمل باعث میشود که چهار نقطهی مشخص در آن شکل بگیرند: دو نقطه از این چهار نقطه، نقاطی هستند که در آنها این دو دایره همدیگر را قطع میکنند و زمانی که
خورشید بر روی آنها قرار میگیرد، همزمان هم روی دایرةالبروج و هم روی استوای سماوی است. دو نقطهی دیگر هم جاهایی از دایرةالبروج هستند که در آنها مسیر حرکتِ فرضی خورشید به گرد زمین، بیشترین فاصله را با استوای سماوی پیدا میکند. اینها نقاطی طبیعی در سامانهی مداریِ زمین به شمار میروند که از دوران باستان برای انسانی که به حرکت اجرام سماوی نگاه و دربارهی آنها اندیشهورزی میکرده است٬ مهم بودهاند. یافتههای باستانشناسی ـ برای مثال، در سازههای پیش از تاریخی همچون بنای استونهنج در انگلستان ـ نشان از آن دارند که
انسان از دیرباز زمان گذر خورشید از این نقاطِ چهارگانه را میسنجیده، و همزمان با این گذرها، آیینهایی را هم برگزار میکرده است. اما چرا این چهار نقطه از مسیر فرضی خورشید به گرد زمین، برای انسانهای باستانی تا این اندازه اهمیت داشتهاند؟
این چهار نقطه در اصطلاح به «انقلابَین و اعتدالَین» معروفاند. برای بینندهای که در نیمکرهی شمالیست (طبیعیست که داستان برای ناظر نیمکرهی جنوبی وارونه میشود) هنگامی که خورشید به انقلاب تابستانی (نخستین روز تابستان) میرسد، او طولانیترین روز و کوتاهترین شب را سپری میکند و از آن پس، از طول روزها کاسته میشود، تا زمانی که خورشید در آغاز پاییز به یکی از دو نقطهی تقاطع
استوای سماوی و دایرةالبروج برسد، که آن را «نقطهی اعتدال پاییزی» مینامند. در این هنگام، طول روز و شب برابر میشود. پس از آن، خورشید بر روی دایرةالبروج به سوی پایین استوای سماوی رفته و با کاهش ارتفاع ظاهریِ خورشید در آسمان، از طول روزها همچنان کاسته و بر طول شبها افزوده میشود. این روند تا شب یلدا (که جشنی ایرانی برای گرامیداشت انقلاب زمستانیست) ادامه مییابد. در این هنگام، خورشید به نقطهی انقلاب زمستانی رسیده و ساکنانِ نیمکرهی شمالی، بلندترین شب و کوتاهترین روز سال را تجربه میکنند. با گذر از این نقطه، پیوسته از
طول شب کاسته و بر طول روز افزوده میشود، تا بار دیگر خورشید در مسیر حرکتِ ظاهریاش بر روی دایرةالبروج، به نقطهی تقاطع استوای سماوی برسد؛ جایی که به «اعتدال بهاری» معروف است و در آن بار دیگر طول روز و شب با هم برابر میشود و از آن پس، مدتِ روزها بر مدتِ شبها فزونی میگیرد.
ایرانیان برای آغاز سال نوی خود، رسیدنِ خورشید به نقطهی اعتدال بهاری را بهعنوان سرآغاز و مبدأ برگزیدهاند و از آن رو که خورشید برای سراسر نقاط زمین (از دید زمینمرکزی) همزمان به نقطهی اعتدال بهاری میرسد٬ همهی ساکنان این کره بهطور همزمان چنین تحویلی را جشن میگیرند. به سخن دیگر، زمانی که در کنار سفرهی هفتسین نشستهایم و عقربههای ساعت تحویل سال نو را اعلام میکنند، رویداد مهمی در طبیعت رخ میدهد: درست در همان لحظه،
خورشید به نقطهی اعتدال بهاری میرسد و فصل بهار از همان لحظه آغاز میشود؛ و این آغاز زندگیِ دوبارهی طبیعت و سبز شدنِ جوانهها و جایگزین شدنِ سرزندگی بهار با خمودگی زمستان است. برگزیدنِ این سرآغاز برای سال و گاهشماریِ سالیانه، افزون بر نشان دادنِ چیستی و غنای اندیشهی ایرانی، از دیگر سو نشانهای روشن بر توانایی گذشتگانِ ما در شیوههای محاسباتی و دانش نجومیست؛ دانشی که به آنها توان سنجش و محاسبهی دقیق این زمان و تعیین دقیق نقطهی آغازِ دقیقترین تقویم کاربردیِ مردم جهان (حتا برای دوران معاصر) را میبخشید. lang=FA>
تحویل حوت به حمل
شاید شما هم بارها شنیده باشید که آغاز سال نو، تحویل برج حوت به حمل است؛ اما در سرتاسر داستانی که در بالا گفته شد، نامی از برجهای فلکی نبردیم. پس این واژه از کجا نشات میگیرد؟
داستان این نامگذاری بار دیگر ما را به دایرةالبروج بازمیگرداند. منجمان باستان برای آن که راهنمایی برای پیدا کردنِ ستارهها در آسمان شب داشته باشند٬ گروههایی از ستارههای روشن را به شکل مجموعههایی در آسمان تصویر کردند. آنها ستارههای روشن را همچون نقاطی در ذهن خود به هم متصل کردند و به هر مجموعه تصویری را نسبت دادند و آنها را «صورتهای فلکی» نامیدند. اگرچه این صورتهای فلکی
در حوزههای گوناگونِ تمدنی به شکلهای گوناگون تصویر شدهاند، برخی از آنها میان فرهنگهای مختلف مبادله و منتقل شدهاند و بهطور مشترک، شالودهی نجوم امروز را تشکیل دادهاند. مهمترین صورتهای فلکی در طول تاریخ٬ آنهایی بودند که دایرةالبروج از میان آنها عبور میکرده است. مردم عادی این صورتهای فلکی را با نام برجهای دوازدهگانه میشناختند. البته بر پایهی تقسیمبندیِ امروزینِ آسمان، این صور فلکی جایگاه و اهمیتِ پیشینِ خود را ندارند. در واقع، امروزه دایرةالبروج از میان سیزده صورت فلکی میگذرد و مدتزمانِ گذر از
هر یک از صورتهای فلکی نیز با دیگری متفاوت است؛ بهطوریکه خورشید ممکن است تنها چند روز در یکی از این صورتها بماند و در دیگری بیش از یک ماه اقامت کند. بدینترتیب، این صورتها به شکل امروزیشان دیگر نشاندهنده ماه تولد افراد هم نمیتوانند باشند.
مرزهای این صورتهای فلکی با یکدیگر، در طول تاریخ جابهجا شده است. آنچه ما امروز بهعنوان مرز صورتهای فلکی میشناسیم، دستاورد اجماع جامعهی علمی نجوم و مربوط به قرنهای اخیر است. بر پایهی تقسیمبندی نوین، زمانی نزدیک به ۲۰۰۰ سال پیش، نقطهی اعتدال بهاری دقیقاً در مرز دو صورت فلکی حوت و حمل قرار داشت و خورشید با عبور از نقطهی اعتدال
بهاری، عملاً از این دو صورت فلکی نیز گذر میکرد. اما اکنون به دلیل حرکت و جابهجایی محور زمین که به «حرکت تقدیمی» معروف است، دیگر این نقطه در مرز این دو صورت فلکی قرار ندارد و جایی درون صورت فلکی حوت واقع شده، و هر سال نیز در درون آن جابهجا میشود. بنابراین، تحویل حوت به حمل این روزها انطابق نجومی خود را از دست داده، اما بهعنوان اصطلاحی که به اعتدال بهاری اشاره دارد، هنوز به کار میآید. حتا جامعهی جهانی نجوم نیز این اصطلاح را به کار میبرد و از نقطهی اعتدال بهاری، گاه با عبارت «نقطهی اول حمل» نیز یاد میشود.
به هر حال، زمانی که این مطلب را میخوانید، مدتهاست که آیینهای استقبال از بهار را آغاز کردهاید و یا حتا به پایان رساندهاید. هر سال با توجه به شرایط اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، این آیینها شکل و ریختی تازه به خود میگیرند؛ سالی پر شکوهتر و سالی با قناعت. اما نوروز با این پیشینه و این دقت و این شکوهِ برگزیده شدناش، رشته و نخ تسبیحی بوده که ملتی را در طول تاریخ پر فراز و نشیباش و در عرض جغرافیایی به وسعت جهان به هم پیوند داده است.
نوروز فرصت گرد هم آمدن و همصدا و همدل شدن با طبیعت است، که جان و جهانِ ما را به اعتدال و نو شدن و سبز شدنِ دوباره پس از زردیِ پاییز و رخوت زمستان فرا میخواند.
نوروز تقاطع تاریخ، فرهنگ، اندیشه، هنر، سنت و دانش ایرانیست؛ عمرش جاودان باد.
برگرفته از :
نوشتهی : پوریا ناظمی، روزنامهنگار علمی، مدرس و مروج نجوم
ویراستهی : امیریاشار فیلا