www.iiiWe.com » «من و پول» ؛ بخش‌هایی از یک داستان

 صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 «من و پول» ؛ بخش‌هایی از یک داستان بخش عمومی

11

جمله‌هایی از داستانِ «من و پول»، نوشته‌ی جانت وینترسن، ترجمه‌ی مرضیه نیرومند

به‌چاپ‌رسیده در شماره‌ی 21 ماهنامه‌ی «داستان همشهری»، بهمن 1391 :

 
 


 


 

 

ـ من هم مثل جی.کی. رولینگ که ارزش‌های معقولی دارد، می‌فهمم هفته‌ای کم‌تر از ده پوند درآمد داشتن یعنی چه. من بی‌خانمان بوده‌ام. همیشه به آدم‌های توی خیابان پول می‌دهم، همان‌طور که به خیریه‌هایی که از آن‌ها حمایت می‌کنند، کمک می‌کنم. یک بار که داشتم به یک گدای خیابانی یک پوند می‌دادم، یکی از این‌هایی که دستش به دهانش می‌رسد به من گفت: «بدعادتش نکن.»! چه اتفاقی برای انسانیت افتاده که فکر می‌کنیم در خیابان
زندگی‌کردن کار بی‌زحمتی است؟
 

ـ من هم ممکن است بی‌پول شوم. نویسنده‌ی خوبی هستم و بیست‌وهفت‌سال است که دارم نانِ هوشم را می‌خورم؛ ولی اگر معدنی نباشد، بهترین معدنچی هم به هیچ دردی نمی‌خورد. آینده‌ی نشر نامطمئن است. بازار نشر کساد است. من کارم را درست انجام داده‌ام و گاه‌گداری حالم به‌شدت گرفته شده است، مثلاً وقتی این‌جا و آن‌جا یک پورشه دیده‌ام یا چندتا خانه‌ی شیک.

 

ـ من یک دختر از طبقه‌ی کارگرم. برای خودم کسی شده‌ام و در حد خودم ریخت‌وپاش‌هایی داشته‌ام. اما دنیا دارد تیره‌و‌تار می‌شود. طمع، زندگی را به کام همه‌ی ما تلخ کرده است. امید داشتم که ورشکستگی جهانی باعث ظهور نسل جدیدی از ارزش‌ها بشود. اما پول، همه‌ی آن چیزی‌ست که ما در‌باره‌اش صحبت می‌کنیم.

 

ـ من هم مثل جی. کی. رولینگ که ارزش‌های معقولی دارد، می‌فهمم هفته‌ای کم‌تر از ده پوند درآمد داشتن یعنی چه. من بی‌خانمان بوده‌ام. همیشه به آدم‌های توی خیابان پول می‌دهم، همان‌طور که به خیریه‌هایی که از آن‌ها حمایت می‌کنند، کمک می‌کنم. یک بار که داشتم به یک گدای خیابانی یک پوند می‌دادم، یکی از این‌هایی که دستش به دهانش می‌رسد به من گفت: «بدعادتش نکن.»! چه اتفاقی برای انسانیت افتاده که فکر می‌کنیم در خیابان
زندگی‌کردن کار بی‌زحمتی است؟

 

ـ وقتی پول کم است، ما بیش‌تر از همیشه به زندگی فرهنگی نیاز داریم؛ یک زندگیِ درونی‌تر و عمیق‌تر؛ یک زندگیِ خیال‌انگیزتر؛ شیوه‌ای از زندگی که وابسته به خریدکردن و پول خرج‌کردن نباشد.

 

اگر از خواندنِ این چند سطر لذت برده‌اید، متن کامل این مطلب را در شماره‌ی بیست‌ویکم  مجله‌ی «داستان همشهری» (بهمن‌ماه) بخوانید.

 


 

 


 
چهارشنبه 11 بهمن 1391 ساعت 09:04  
 نظرات    
 
مهسا معتمد 18:44 چهارشنبه 11 بهمن 1391
2
 مهسا معتمد
شماره نوروز جالب به نظر می رسد :) داستان با صدای نویسندگانش
امیر یاشار فیلا 10:40 آدینه 13 بهمن 1391
2
 امیر یاشار فیلا

بله،
خبر شنیدن داستان‌هایی از محمد صالح‌علا و هوشنگ مرادی کرمانی و... با صدای خودشان،
بسیار شوق‌انگیز است؛

«زمستونو با این چیزا سر می‌کنم ...»

:-)
مهسا معتمد 20:01 آدینه 13 بهمن 1391
1
 مهسا معتمد
بسیار عالی :)
نیما محسون 15:33 شنبه 14 بهمن 1391
1
 نیما محسون
بسیار عالی و نیکو
مطلب کیانی زاد 12:46 سه شنبه 17 بهمن 1391
1
 مطلب کیانی زاد
بسیار جالب بود جناب فیلا ...

این جمله ی """ «زمستونو با این چیزا سر می‌کنم ...» """ باید به صورت """ «زمستونو با این چیزا سر می‌کنیم ...» """ نوشت !!!!!
امیر یاشار فیلا 17:07 سه شنبه 17 بهمن 1391
0
 امیر یاشار فیلا

:-)

همصدا :

«با اینا، زمستونو سر می‌کنیم ...»