صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 « جلوی اون سرخدار، بین دو تا ممرز ... » بخش عمومی

6







شصت‌ویکمین شماره‌ی ماه‌نامه‌ی «داستان همشهری» در ۲۶۰ صفحه با آثاری از کامبیز درم‌بخش، احمد اخوت، جعفر مدرس‌صادقی، حسین سناپور، آبتین گلکار، شهره احدیت، سالار عبده، علی جهان‌شاهی، محمدحسن شهسواری، کامران سپهران، حبیبه جعفریان، حامد اسماعیلیون، نسیبه فضل‌اللهی، امیر احمدی آریان، محمدرضا زمانی، خولیو کورتاسار، کارسون مک‌کالرز، ارما بومبک، جان لوکاره، سوتلانا آلکسویچ و جک هَندی مننتشر شد.

بخش «درباره‌ی زندگی» این شماره چهار روایت دارد.
آدم‌ها وقتی در معرض ارتباط قرار می‌گیرند، به آرامش می‌رسند. ارتباط برای آن‌ها خاصیتِ آفرینندگی دارد. وقتی بدخلقی می‌کنند، قیافه می‌گیرند، یا حتا سکوت می‌کنند هم لابد منظوری دارند...». در روایت نخست با عنوان «بابام»، جعفر مدرس‌صادقی از حلقه‌های درهم این ارتباط می‌گوید: از ارتباط خودش با پدرش و از ارتباط پدرش با جهان بیرون. فردیتِ نویسنده در گروی جهانی است که برای خواننده‌اش می‌آفریند و آن را خشت‌به‌خشت با کلمه و خیال و معنی می‌سازد و از هر مصالح و ملاتی بهره می‌جوید تا خطری جهانِ ساخته‌شده را تهدید نکند.
روایت شهره احدیت با عنوان «آیا باید تلفن را جواب داد؟» روایت رویارویی با این تهدید است. شهر انگار آینه‌ای است از آنچه درون شهروندش می‌گذرد؛ همان اندازه که به مرفه‌ش امنیت می‌دهد، آماده‌ی بلعیدنِ آواره‌ی گرسنه‌اش است.
در روایت سوم با عنوان «گرسنگی» سالار عبده، نویسنده‌ی ایرانی‌تبار ساکن آمریکا، از جنبه‌ی بی‌رحم شهر می‌گوید؛ از دوران نوجوانی‌اش در لس‌آنجلس و نیویورک؛ شهرهایی که تصویر دیگری از آن‌ها داریم و رویارویی با نیمه‌ی تاریک‌شان می‌تواند سرنوشت آدم‌ها را دست‌کاری کند.
در روایت چهارم با عنوان «دیوانگی جاسوسان»، جان لوکاره که پیش از رسیدن به آوازه، به‌راستی در سرویس‌های جاسوسی غرب فعالیت می‌کرده، از سال‌های واقعی جاسوسی‌اش می‌گوید؛ از جهانی پشتِ پرده که خوانندگان رمان‌هایش نمی‌خواهند یا نمی‌توانند با آن روبه‌رو شوند.
بخش «داستان» این شماره، پنج داستان دارد: سه داستانِ ایرانی «آسمان اقیانوس سرد است»، نوشته‌ی حامد اسماعیلیون، «شهر همه‌ی چراغ‌هایش روشن بود»، نوشته‌ی محمدرضا زمانی و «منلوپارک»، نوشته‌ی مرجان صادقی و دو داستان خارجی «در مسدود»، نوشته‌ی خولیو کورتاسار با ترجمه‌ی احمد اخوت و «اقامت» نوشته‌ی کارسون مک‌کالرز با ترجمه‌ی نسیبه فضل‌اللهی.
بخش «روایت‌های داستانی» این شماره دو مطلب دارد: در روایت نخست، «معمای جواهرخانه»، برشی از خاطرات عبدالله بهرامی، کفیل نظمیه در اواخر دوره‌ی قاجار را می‌خوانیم و روایت دوم با نام «آسوده بخوابید»، نمونه‌هایی از گزارش‌های نظمیه درباره‌ی تهران در اواخر عصر ناصری است.
بخش «روایت‌های مستند» این شماره سه مطلب دارد: در روایت نخست با عنوان «چنانچه مشمول فاقد غیبت باشد»، خاطرات محمدرضا اکبر حلوایی، معاون پیشین مشمولان و امور معافیت‌ها را می‌خوانیم. روایت دوم، «پا بچسبون»، چند روایت از «اسطوره‌های سربازی» است و در روایت آخر با عنوان «صداهایی از چرنوبیل»، روایتی از بزرگ‌ترین سانحه‌ی اتمی غیرنظامی جهان به قلم سوتلانا آلکسویچ، برنده‌ی نوبل ادبیاتِ امسال است.
بخش «درباره‌ی داستان» این شماره با سه مطلب، پرونده‌ای درباره‌ی ادبیات و شهر است؛ این که «داستان شهر» چیست و چه عناصری دارد؟ چرا جایش در ادبیات ما خالی به نظر می‌آید؟ در مطلب نخست با عنوان «از رمانس تا رمان»، کامران سپهران چه‌گونگی باز شدنِ پای شهر به ادبیات را بررسی می‌کند و در مطلب دوم با عنوان «لندن مه‌گرفته»، لوسیندا هکیوس تصویر شهر در مجموعه‌داستان‌های شرلوک هلمز را مرور می‌کند. مطلب آخر این پرونده با عنوان «داستان شهر، داستان شهری»، میزگردی با حضور حسین سناپور، محمدحسن شهسواری و امیر احمدی آریان برای روشن کردن ابعاد گوناگون این موضوع و تا اندازه‌ای آسیب‌شناسی و بررسی داستان شهری در زبان پارسی است.
«پایان خوش» این شماره، داستان دنباله‌دار «سالاد فصل»، نوشته‌ی آرش صادق‌بیگی را در خود دارد؛ و «بنفش‌چرک‌تاب» را که بخش دیگری از نوشته‌های نویسنده‌ی پرمخاطب این صفحه‌ها، ارما بومبک است و نیز صفحه‌ی «پایان باز» را که برای نخستین بار به تک‌نوشته‌های طنز از چند نویسنده‌ی خارجی اختصاص یافته است. «داستان‌های دیدنی» کامبیز درم‌بخش و مسابقه‌ی داستان یک‌خطی نیز به روال همیشه، صفحه‌های ثابتِ این بخش هستند.
شصت‌ویکمین شماره‌ی ماه‌نامه‌ی «داستان همشهری» در ۲۶۰ صفحه با بهای ۷۰۰۰ تومان، از سی‌اُم آبان ۹۴ منتشر شده و در روزنامه‌فروشی‌ها و کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور در دست‌رس دوست‌داران است.





برگرفته از : dastanmag.com
آماده‌سازی : امیریاشار فیلا

شنبه 7 آذر 1394 ساعت 10:10  
 نظرات    
 
نرگس حسینی اصلی 22:02 شنبه 7 آذر 1394
1
 نرگس حسینی اصلی
اگر بمیرم، دوست دارم کنار پدرم دفنم کنند....
ممنون
امیر یاشار فیلا 22:22 شنبه 7 آذر 1394
1
 امیر یاشار فیلا

یزدان رفتگان‌تان را بیامرزد.
امیدوارم سال‌ها خوش‌بخت، شادمان، شاداب و شیرین‌کام زندگی کنید.


احد آمالی 20:04 یکشنبه 8 آذر 1394
0
 احد آمالی
ممنون
درود بر شما خیلی جالب بود .
امیر یاشار فیلا 09:59 پنجشنبه 12 آذر 1394
0
 امیر یاشار فیلا

درود و سپاس بابت توجه‌تان آقای مهندس آمالی عزیز.
پوزش می‌خواهم که پیام مهرآمیز شما را دیر دیدم.