www.iiiWe.com » چون یک نفس‌ات ز زندگانی گذرد، / مگذار که جز به شادمانی گذرد + موسیقی

 صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 چون یک نفس‌ات ز زندگانی گذرد، / مگذار که جز به شادمانی گذرد + موسیقی بخش عمومی

27
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

دان هرالد (Don Hrold) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در قطعه‌ی کوتاهش،

«اگر عمر دوباره داشتم ...» نوشته است :

 

اگر عمر دوباره داشتم،

 

مى‌کوشیدم اشتباهات بیش‌ترى مرتکب شوم.

 

همه‌چیز را آسان مى‌گرفتم.

 

از آنچه در عمرِ نخستم بودم، ابله‌تر مى‌شدم.

 

تنها شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم.

 

اهمیت کم‌ترى به بهداشت مى‌دادم.

 

بیش‌تر به مسافرت مى‌رفتم.

 

از کوه‌هاى بیش‌ترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بیش‌ترى شنا مى‌کردم.

 

بیش‌تر بستنى مى‌خوردم، و کم‌تر اسفناج.

 

مشکلات واقعى بیش‌ترى مى‌داشتم، و مشکلات واهى کم‌ترى.

 

آخر ببینید؛ من از آن آدم‌هایى بوده‌ام که بسیار مُحتاطانه و خردمندانه زندگى کرده‌ام:

ساعت به ساعت، روز به روز.

 

اُه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام؛ اما اگر عمر دوباره داشتم، از این لحظاتِ خوشى، بیش‌تر مى‌داشتم.

 

من هرگز جایى بدون یک دماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک‌تر سفر مى‌کردم.

 

اگر عمر دوباره داشتم، به هنگام بهار زودتر پابرهنه راه مى‌رفتم، و خزان که می‌رسید، دیرتر به این لذت خاتمه مى‌دادم.

 

از مدرسه بیش‌تر جیم مى‌شدم.

 

گلوله‌های کاغذى بیش‌ترى به سوی آموزگار‌هایم پرتاب مى‌کردم.

 

سگ‌هاى بیش‌ترى به خانه مى‌آوردم.

 

دیرتر به رخت‌خواب مى‌رفتم و مى‌خوابیدم.

 

بیش‌تر عاشق مى‌شدم.

 

بیش‌تر به ماهی‌گیرى مى‌رفتم.

 

بیش‌تر پای‌کوبى و دست‌افشانى مى‌کردم.

 

بیش‌تر سوار چرخ‌وفلک مى‌شدم.

 

بیش‌تر به سیرک مى‌رفتم.

 

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌کنند،

من به پا می‌خاستم و به ستایش خوش‌باشی و آسان‌تر گرفتنِ کارها مى‌پرداختم.

 

زیرا من با ویل دورانت موافق‌ام که مى‌گوید: «شادى از خرد عاقل‌تر است».

 

 

گر یک نفس‌ات ز زندگانی گذرد،

مگذار که جز به شادمانی گذرد.

هشدار، که سرمایه‌ی سودای جهان،

عمر است و چنان کش گذرانی، گذرد.  

(خیام فرزانه)

 


 


 

 

گوش سپردن به دو قطعه موسیقی پیوست را فراموش نکنید.

 

 


 

 


 


 

 

گزینش قطعات موسیقی، انتخاب تصاویر

و بازنویسی و ویرایش برگردان فارسی : امیریاشار فیلا

 



یکشنبه 25 دی 1390 ساعت 12:24  
 نظرات    
 
رضا مهیاری 19:59 یکشنبه 25 دی 1390
1
 رضا مهیاری
بخدا
مائده علیشاهی 21:46 یکشنبه 25 دی 1390
1
 مائده علیشاهی
پس من چه خوشبختم!!:)
ممنون جناب مهندس
احد آمالی 08:31 دوشنبه 26 دی 1390
0
 احد آمالی
جالب بود مهندس ممنون
م افتخاری 08:34 دوشنبه 26 دی 1390
1
 م افتخاری
شاید سهراب سپهری این خوشی زاید الوصف را درک کرده بود که میگفت:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
...
سپاس از آقای مهندس فیلا
م افتخاری 08:38 دوشنبه 26 دی 1390
1
 م افتخاری
در مورد موسیقی پیوست هم عرض شود که اگر شما هم مانند بنده نواختن قسمتی از قطعه زوربای یونانی را توسط مرحوم استاد میرزاده شاهد بودید ، شاید بخشی از آن حس شادمانی را درک مینمودید
محمد مهدی مدرس نیا 08:58 دوشنبه 26 دی 1390
1
 محمد مهدی مدرس نیا
مهندس ممنون که روشنمون کردی!!!!
بقیه عمر را دریابیم ...
بهنام مکسایی 11:13 دوشنبه 26 دی 1390
0
 بهنام مکسایی
ممنون
ندا اسفندیاری 11:38 دوشنبه 26 دی 1390
0
 ندا اسفندیاری
مثل همیشه عالییی.
سپاسگذار
معصومه السادات میرافضلی 14:32 دوشنبه 26 دی 1390
0
 معصومه السادات  میرافضلی
ممنون
عالی
شهرام محمدی اقدم 16:08 دوشنبه 26 دی 1390
1
 شهرام محمدی اقدم
ممنون مهندس فیلا از مطلب بسیار زیبایتان به ویژه بابت حسن ختام آن بادو موسیقی دلنشین از "احمد شاملو و محمدرضا شجریان" و "زوربای یونانی با هنرنمایی آنتونی کویین"
شهرام محمدی اقدم 16:29 دوشنبه 26 دی 1390
2
 شهرام محمدی اقدم
این مطلب زیبای جنابعالی مرا یاد شعری از پابلو نرودا با ترجمه شیوای استاد احمد شاملو انداخت به شرح زیر:

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی . .. .،

تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!

امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
محمد بزرگمهر 18:25 دوشنبه 26 دی 1390
1
 محمد بزرگمهر
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
...
(مرسی
نازنین بهشتی 11:07 سه شنبه 27 دی 1390
1
 نازنین بهشتی
خیلی خیلی لذت بردم
مرسی
مخصوصا بابت موزیکهای قشنگی که انتخاب کردین متشکرم
اختر قلی زاده 11:15 سه شنبه 27 دی 1390
1
 اختر قلی زاده
ممنون آقای مهندس فیلا ، خیلی زیبا بود.
سایه ذاکری 23:30 چهارشنبه 28 دی 1390
0
 سایه ذاکری
می نوش که عمر جاودانی این است...
ممنون مهندس
محمد ذوالفقاری 11:15 شنبه 1 بهمن 1390
1
 محمد ذوالفقاری
ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد

عالی بود مهندس . این یک بیت هم تقدیم به شما
امیر یاشار فیلا 03:39 یکشنبه 2 بهمن 1390
0
 امیر یاشار فیلا


دوستان ارجمندم،
هر بار که مطلبی، شما گرامیان را این‌گونه مقبول می‌افتد و آن را می‌پسندید، دلم از شادمانی و سروری توصیف‌ناشدنی آکنده می‌شود.
از تک‌تک شما عزیزان که با هر جمله و کلام قدرشناسانه‌‌ی خود، این حس زیبا را به من ارزانی می‌دارید، صمیمانه سپاسگزارم؛ و آرزو دارم همواره شادکام و تندرست باشید.


جناب آقای مهندس افتخاری، با نقل خاطره‌ی غبطه‌برانگیزتان از ساز نواختنِ زنده‌یاد استاد مجتبا میرزاده، باعث شدید پس از مدت‌ها لوح‌فشرده‌ی بداهه‌نوازی‌های ایشان را از قفسه‌های بالا و دور از دسترس بیرون بیاورم و به نوای فرح‌انگیز ویولن این استاد فقید گوش بسپارم.
سپاسی ویژه نثار شما، همکار فرهیخته‌ام.


ای کـاش که جـای آرمـیدن بودی
یـا این ره دور را رسـیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سـبزه امـید بردمـیدن بودی

(خیام)
م افتخاری 14:02 دوشنبه 3 بهمن 1390
0
 م افتخاری
به گاه گوش فرادادن به نوای ساز استاد فقید میرزاه جای ما را هم خالی کنید
قبلاً در یکی از کلاسهای هنرستان موسیقی بیتی در پای تصویر استاد حسن کسائی نگاشته شده بود که ذکر آن را در اینجا خالی از لطف نمی‌بینم :
روغنی در شیشه بینی صاف و روشن ریخته غافلی بر سر چه آمد کنجد و بادام را ...
سپاس
ندا سیستانی 20:42 آدینه 29 اردیبهشت 1391
0
 ندا سیستانی
فوق العاده عااااااااااااااااالی بود
مرسی
آهنگها رو با Dial up نتونستم بگیرم
محمد ذوالفقاری 23:52 شنبه 30 اردیبهشت 1391
0
 محمد ذوالفقاری
متشکرم آقای مهندس فیلا . عالی بود
حسن عزتی 10:43 یکشنبه 31 اردیبهشت 1391
0
 حسن عزتی
مرسی مهندس عالی بود.
امیر یاشار فیلا 16:09 پنجشنبه 10 بهمن 1392
1
 امیر یاشار فیلا

«پرسیدم: "آقای گلپا چی بزنم؟" گفت: "هر چی دوست داری بزن". گفتم: "سه‌گاه خوبه؟" گفت "خیلی عالیه". دوباره پرسیدم: "از چه نتی بزنم؟" گلپا با غرور خاصی پاسخ داد: "از هرجا دوست داری بزن". به‌هرحال هر خواننده محدوده‌ی صدایی خاصی دارد و معمولاً خوانندگان جای صدا‌یشان را به نوازنده می‌گویند؛ اما گلپا دست من را باز گذاشت. من هم با شیطنتِ جوانی که در آن سن داشتم، "چپ‌کوک" برای ایشان زدم که جای صدای خانم‌هاست و اجرایش برای یک خواننده‌ی مرد تقریباً ناممکن است. ته دلم هم با همان شیطنت خاص جوانی منتظر بودم ببینم گلپا چه می‌کند؟ گلپا زمزمه‌ای زیر لب کرد و بعد با ابتکار بسیار جالبی شروع به خواندنِ مثنویِ مخالفِ سه‌گاه کرد که دقیقاً جای صدای خواننده‌ی مرد قرار می‌گرفت؛ و این شعر بهادر یگانه را اجرا کرد: خدایی کن‌ ای مه گناهم ببخش / در آغوش هستی پناهم ببخش / به عشقم نگیری، به مرگم سپار / به اشکم نبخشی، به آهم ببخش / به موی سپیدم نظر کن به مهر / پس آنگه به بخت سیاهم ببخش. به‌قدری این آواز در منِ نوجوان اثر کرد که جادو شدم و از شیطنتی هم که کرده بودم، پشیمان شدم ...»

(بخشی از خاطره‌ای که میلاد کیایی، آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی سنتور
در روزنامه‌ی «شرق» دیروز، نهم بهمن 92 نوشته است.)


امروز، دهم بهمن 1392، هشتادمین سالگرد زادروز استاد اکبر گلپایگانی («گلپا») است؛
استاد ِ نام‌دار و بی‌همتایی که چیرگی و کاربلدی ِ شگفت‌آورش در آواز ایرانی، باعث شد مردم از همان سال‌های میان‌سالی‌اش، او را «حنجره‌طلایی» بخوانند.

یزدان را هزاران بار سپاس، که در آغاز هشتادویکمین سال زندگی، استاد گلپا همچنان ـ بنام‌ایزد ـ تندرست و چالاک و سرحال و تردماغ هستند و به گفته‌ی خودشان، سرگرم انتقال آموخته‌ها و آزموده‌هایشان به چند شاگرد مستعدند؛ گویی آن‌گونه که خودشان در ترانه‌ی «موی سپید» خوانده‌اند، «عشق پادرمیانی کرده»، تا ایشان «احساس جوانی» کنند.

برای این استاد یگانه و دوست‌داشتنی، تندرستی و طول عمر آرزو می‌کنیم و به ایشان بابت همه‌ی خاطره‌های غنی و شیرینی که برای چند نسل از ایرانیان برجای گذاشته‌اند، سپاس می‌گوییم.
استاد! تولدتان مبارک!

روزنامه‌ی «شرق» در شماره‌ی دیروزش (نهم بهمن 92) گفت‌وگویی را که در یکی از واپسین روزهای پاییز امسال با استاد انجام داده، به بهانه‌ی سالگرد زادروز ایشان به چاپ رسانده است؛ که دوست‌داران می‌توانند در این نشانی این گفت‌وگوی خواندنی را بخوانند :

گفت‌وگوی استاد گلپا با روزنامه‌ی «شرق»

پیشنهاد می‌کنم حتماً این دو خاطره‌ی نوشتاری را هم که در همان روزنامه منتشر شده، بخوانید:

خاطره‌ای از میلاد کیایی درباره‌ی استاد گلپایگانی

خاطره‌ای از منصور نریمان درباره‌ی استاد گلپایگانی