ماهنامهی «داستان همشهری» در شمارهی چهلویکم خودش (بهمن ۱۳۹۲) گزیدهای از کتاب «۴۴ روز» را که دربردارندهی عکسها و خاطرات دیوید بارنت (David Burnett، عکاس نامدار مجلهی تایم) از رویدادهای زمستان سال ۱۳۵۷ ایران است، به چاپ رسانده است.
در پیشگفتار تحریریهی «همشهری داستان» بر این مجموعه، میخوانیم:
«وقتی دیوید بارنت اوایل دیماه ۱۳۵۷ به ایران آمد تا برای مجلهی تایم از رخدادهای انقلاب عکاسی کند، سیودوسالش بود و عکاسی از جنگ ویتنام، کودتای شیلی و انبوه اتفاقهای کوچک و بزرگِ نقاط گوناگونِ جهان را در کارنامه داشت. بارنت چهلوچهار روز در ایران ماند و در همین مدت، چندهزار عکس از رخدادهای تهران و شهرهای بزرگ دیگر، همچون مشهد، اصفهان، اهواز و قم گرفت.
سال ۲۰۰۹ و سی سال پی از آن رویداد، بارنت گزیدهای از آن عکسها را بههمراهِ مجموعهای از رخدادنگاریهای کوتاه، در کتابی ۲۲۴صفحهای با نام «۴۴ روز» منتشر کرد. خودش در پایان کتاب، داستان پدید آمدنِ کتاب را اینگونه روایت کرده است: "دوسال پیش وقتی از انجام مأموریتی در نیویورک برگشتم، بهمحض پا گذاشتن به یکی از اتاقهای پشتی دفتر خبرگزاری، با منظرهای نامنتظر روبهرو شدم: در غیاب من و بر پایهی گزینشها و ویرایشهای همکارانم، رابرت پلج و ژاک مناش، صدها کپی کوچک از عکسهای من از ایران به ترتیبِ زمانی روی دیوارهای اتاق چسبانده شده بود. دیدنِ همزمانِ قطعههای آن روایت روی سه دیوار یک اتاق، بسیار تأثیرگذار بود. برای نخستینبار دستاورد آن چهلوچهار روز را بهصورت جریانی پیوسته میدیدم: داستانی با یک آغاز، یک میانه و یک پایان بسیار دراماتیک."»
گفتنیست، کتاب «۴۴ روز: (با عنوان اصلی «۴۴ Days : Iran and the Remaking of the World») در سال ۲۰۰۹ میلادی با دیباچهای به قلم کریستین امانپور و با مقدمهای از جان کیفنر، از سوی بنیاد نشنالجیاگرافیک منتشر شد.
دیوید بارنت در بخشی از همان رخدادنگاریهای کتاب «۴۴ روز» نوشته است :
«دبیر پیشین سرویس عکس مجلهی تایم، جان دورنیاک افسانهای، میگفت آدم همیشه بهترین عکسهایش را همان یکی دو روزِ اولی که به محل ماجرا رسیده، میگیرد؛ یعنی وقتی همهچیز تازه است. بعدش کمکم عادت میکند. شاید گلولهها نه، ولی تظاهرات و راهپیماییها اندکاندک شبیه هم میشوند و آدم شروع میکند دنبال راههایی بگردد تا روزها را تازه کند ... من در تعداد زیادی از تظاهرات سیاسیِ فرانسه، راهپیماییهای ضدجنگ آمریکا و حتا چندتا از تظاهرات ویتنام در زمان انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۷۲ حاضر بودهام؛ اما در ایران اولینبار بود که میدیدم تجمع خیابانی به شلیک گلوله میانجامد. برای من، آن لحظه، «غسل تعمید آتش» بود؛ لحظهای که فهمیدم این، اتفاق کوچکی نیست که بگذرد و فراموش شود. این یک ماجرای بزرگ است و من هم بخشی از آن خواهم بود...»